علی اوجی : پدر من سکته کرده بودند جوری که باید در روز 48 بار بهشون غذا میدادیم یعنی باید تزریق میکردیم غذا رو داخل شکمشون من واقعا یک سال و نیم نخوابیدم با سن خیلی کم 18 سالم یا 17 سال یا کمتر 16 سال یادم نیست من تنها نگهداری میکردم چون مادر کار میکردن و خرج ما رو میدادن همین الان واقعا حسرت بغل کردن و یک بار دیگه در آغوش کشیدنشونو دارم واقعا خیلی زود تنها شدم یک خانمی از بستگانمون که هر جایی هستند مخلصیم گفتن که شما وقتی به پدر غذا میدین گفتن شما وضو بگیرین و سوره نور رو تا آیه هفت بخونید
من نمیدونم چرا اون لحظه به ایشون نگفتم من 48 بار غذا میدم به بابام یعنی هر بار وضو بگیرم و قرآن باز کنم و آیه نورو تا یعنی سوره نور رو تا آیه 7 بخونم نگفتم و این کارو کردم کامران جان 6 ماه من بلند میشدم هر نیم ساعت وضو میگرفتم چون نمیدونی خوابیدی نخوابیدی وضو باطل شد نشد این بچه 16 17 ساله این کارو کرد شش ماه بخاطر اینکه پدرش خوب شه سر مزارشون نمیرم اصلا دلشو دارم نه اتفاقا خیلی خوب عشق میکنم باهاشون بخاطر اینکه موقعی که ایشون در قید حیات بودن
به دادشون رسیدم بغلشون کردم اصلاحشون کردم هر روز حمومشون بردم هر روز بهشون غذا دادم بهترین خاطرهها رو دارم لحظه مرگش من فقط پیشش بودم پدر من سقفو نگاه میکرد یک سال آخر هیچ وقت سرشو پایین نیاورده چشمشو پایین نیاورد موقعی که داشت میرفت چشمشو آورد پایین بعد از یک سال نمیدونم اسم پزشکی چیه بلد نیستم اصلا دست منو گرفت و فشار داد فشار داد فشار داد و یه قطره اشک همینجوری از این بغل ریخت و تموم اونجا ما کیف کردیم با هم در زندگی کیف کردیم با همدیگه شاید شاید به درد کسی خورد قدر چی دارم میکشم قدر پدر مادراتونو دونستید
اخبار تاپ حوادث