دوشنبه 11 فروردین 1404
Monday, 31 March 2025

«اسپینوزا» به زبان ساده: خدا پیرمردی در آسمان ها نیست

عصر ایران پنج شنبه 07 فروردین 1404 - 22:56
اگر من تحت تأثیر خشم، ترس یا هیجان تصمیم بگیرم، برده‌ هستم. ولی اگر بتوانم بفهمم که این احساس‌ها از کجا آمده‌اند و به‌جای واکنش، انتخاب کنم، آن‌وقت آزادترم. آزادی واقعی، در دانایی‌ست، نه در رهایی ظاهری.

عصر ایران - باروخ اسپینوزا نامی آشنا در دنیای اندیشه و فلسفه است؛ او مردی بود  که به خاطر افکاری که داشت ، بسیار رنج دید، تکفیر شد و در عزلت جان سپرد ولی نامش در تاریخ فلسفه ماند.

اسپینوزا در سال ۱۶۳۲ میلادی در خانواده‌ای یهودی و مهاجر در شهر آمستردام چشم به جهان گشود. پدر و مادرش از ترس تفتیش عقاید، از پرتغال به هلند آمده بودند؛ جایی که یهودیان آزادی نسبی برای عبادت داشتند. اسپینوزا کودکی‌اش را در جامعه‌ای مذهبی و محافظه‌کار گذراند، اما ذهنش با همان سوال‌هایی درگیر شد که بچه‌های پرسش‌گر همیشه دارند: «خدا کیه و کجاست؟ چرا دنیا اینطوریه؟ چرا بعضیا رنج می‌کشن؟»

وقتی جوان‌تر شد، سراغ فلسفه و ریاضیات رفت، و خیلی زود سوال‌هایش خطرناک شد. حرف‌هایی می‌زد که برای جامعه یهودیان قابل تحمل نبود بدان حد که در ۲۳ سالگی از جامعه یهودیان طرد شد. یهودیان او را تکفیر کردند و ملعون خواندند.
حکم تکفیرِ اسپینوزا ابدی بود و هیچ یهودی‌ای حق نداشت با وی ملاقات یا گفت و گو کند یا حتی به او نزدیک شود! 
این طرد شدن برای هر کسی می‌توانست فاجعه باشد، ولی برای اسپینوزا راهی شد برای فکر کردن بدون ترس، نوشتن بدون سانسور و زندگی‌کردن بر اساس آن‌چه باور دارد.

او زندگی ساده‌ای داشت؛ نه دنبال ثروت رفت، نه شهرت، نه قدرت. برای تأمین خرج زندگی‌اش، عدسی می‌تراشید. در سکوت و تنهایی، با دست‌هایی که به‌خاطر کار ظریف و خطرناک تراش عدسی‌ها زخم می‌شدند، افکاری درباره هستی، انسان، احساسات و خدا را روی کاغذ می‌آورد. دوستانی داشت که گاه‌وبیگاه و البته مخفیانه او را حمایت می‌کردند زیرا می ترسیدند آنها هم طرد شوند، اما بیشتر عمرش را تنها زیست. در ۴۴ سالگی، به‌خاطر بیماری ریوی (احتمالاً از گرد شیشه‌ها)، چشم از جهان فروبست.

«اسپینوزا»

اصول فلسفی اسپینوزا


۱. خدا نه پیرمردی در آسمان ها که همه چیز است

اسپینوزا باور داشت که همه چیزِ موجود در جهان (از ذرات ریز تا کهکشانها، از افکار انسان تا قوانین فیزیک) جزئی از یک وجودِ یگانه و بی نهایت است که او آن را "خدا" می نامید.  از نظر او، خدا یک پیرمرد سفیدموی در آسمان‌ها نیست. حتی یک موجود جدا از ما هم نیست. خدا برای اسپینوزا یعنی همه‌چیز: برگ درخت، صدای باران، قانون جاذبه، خنده کودک، عقل انسان و حتی رنج‌ها. او طبیعت را نام دیگر خدا می دانست.

این نگاه او که شبیه نگاه برخی عرفای شرقی و مفهوم "وحدت وجود" است می گوید وقتی بدانی که درون همین طبیعت جاری، ردپای خدا هست، احساس جدایی نمی‌کنی. احساس نمی‌کنی که باید به آسمان نگاه کنی تا امید بگیری. خدا اینجاست، در همین هوا، در همین جسم، در همین منطق. برای اسپینوزا، عبادت یعنی فهمیدن، یعنی درک ساختار جهان، یعنی هماهنگ شدن با طبیعت. 
در نگاه اسپینوزا، هستی سراسر معنوی‌ است؛ چون خودش تجلی خداست؛ به قول خودش: "هرچه می دانم و هرچه هستم، بخشی از خداست."

  اگر بخواهیم کمی ملموس تر بگوییم می توانیم تمثل تابلوی نقاشی را بیان کنیم. در نگاه متعارف ، خدا  مثل یک نقاش است که جدای از تابلو، آن را خلق کرده است اما در نگاه اسپینوزا ، خدا فقط نقاش نیست بلکه هم نقاش، هم نقش ها، هم رنگ ها، هم فرایند نقاشی، همه کلیت اثر و هم تماشاگر نقاشی، همه و همه خدا هستند.

۲. همه‌چیز به هم پیوسته است

ما معمولاً فکر می‌کنیم انسان یک چیز است، طبیعت یک چیز، حیوانات چیز دیگر. ولی اسپینوزا باور داشت که همه‌ی این‌ها تجلی‌های گوناگون یک حقیقت واحد هستند. او می‌گفت فقط یک جوهر در جهان وجود دارد، که همه چیز از آن ساخته شده. این جوهر همان «خدا یا طبیعت» است.

ما ذهن و بدن‌مان را جدا می‌بینیم؛ ولی در نگاه اسپینوزا، این‌ها دو بُعد از یک چیزند. بدن و ذهن، در واقع دو شکلِ دیدن یک واقعیت واحدند. این نگاه کمک می‌کند که ما خودمان را جدا از جهان نبینیم، بلکه بخشی از یک کل هماهنگ و منسجم بدانیم.

۳. آزادی یعنی شناخت ضرورت‌ها

خیلی‌ها فکر می‌کنند آزادی یعنی اینکه هر کاری دلم خواست، بکنم. ولی اسپینوزا دیدگاهی عمیق‌تر دارد: او می‌گوید ما زمانی واقعاً آزاد هستیم که «علت» کارهایمان را بفهمیم. یعنی چرا این‌طور فکر می‌کنیم؟ چرا فلان حس را داریم؟ چرا فلان تصمیم را می‌گیریم؟

برای اسپینوزا، اگر من تحت تأثیر خشم، ترس یا هیجان تصمیم بگیرم، برده‌ هستم. ولی اگر بتوانم بفهمم که این احساس‌ها از کجا آمده‌اند و به‌جای واکنش، انتخاب کنم، آن‌وقت آزادترم. آزادی واقعی، در دانایی‌ست، نه در رهایی ظاهری.

۴. عقل، تنها راه رسیدن به آرامش

از نظر اسپینوزا، عقل هدیه‌ای الهی‌ست؛ تنها راه ما برای رسیدن به نوعی «رستگاری زمینی». وقتی جهان را از روی عقل بشناسیم، وقتی بدانیم احساسات ما چگونه شکل می‌گیرند، وقتی بفهمیم چه چیزهایی در کنترل ماست و چه چیزهایی نیست، کم‌کم احساسات مخرب ضعیف می‌شوند.

او به عشق عقلانی به خدا اعتقاد داشت. یعنی وقتی با عقل به ساختار هستی می‌رسی، عشقی عمیق و بی‌کلام درونت شکل می‌گیرد. نه از جنس دعا و ترس، بلکه از جنس درک و هماهنگی. مثل زمانی که در دل طبیعت هستی و حس می‌کنی با همه‌چیز یکی شده‌ای؛ بی‌نیاز از کلمات، بی‌نیاز از واسطه‌ها.

 نقدهایی بر اسپینوزا

تصویر غیرشخصی از خدا
همان طور که گفتیم مذهبیون یهودی او را تکفیر کردند چون خدایی که اسپینوزا توصیف می‌کرد همانی نیست که دین به طور سنتی می گفت بلکه یک نیروی بی‌پایان و بی‌طرف است. 

تعیین‌گرایی شدید
منتقدان می‌گویند در نگاه اسپینوزا، هیچ چیز خارج از چارچوب قوانین طبیعت نیست. بنابراین اراده آزاد واقعی از بین می‌رود. اگر همه‌چیز از قبل تعیین شده، پس ما چگونه می‌توانیم مسئول اعمال‌مان باشیم؟

زبان و مفاهیم سخت
گرچه هدف اسپینوزا ساده‌سازی بود، ولی به‌دلیل سبک هندسی‌اش (نوشتن با قضیه و برهان)، آثارش سخت‌خوان هستند. فهم معنای دقیق جوهر، صفت و حالت در فلسفه‌اش، کار آسانی نیست.

  آثار مهم اسپینوزا

اخلاق (Ethics)
این کتاب ساختار هندسی دارد (مثل ریاضیات). در آن از خدا، ذهن، بدن، احساسات، آزادی، و راه رسیدن به آرامش حرف می‌زند. اخلاق «اسپینوزا»

رساله اصلاح فاهمه (Treatise on the Emendation of the Intellect)
کتابی نیمه‌تمام که درباره روش درست فکر کردن است. اسپینوزا در آن تلاش می‌کند نشان دهد چگونه باید اندیشه‌ورزی کرد تا به حقیقت رسید.

رساله‌ای درباره الهیات و سیاست (Theological-Political Treatise)
در این کتاب از آزادی بیان، نقش عقل در دین و سیاست، و ضرورت تحمل‌پذیری می‌گوید. کتابی جنجالی که آن زمان مثل بمب ترکید.

رساله‌ای سیاسی (Political Treatise)
کتابی ناتمام درباره حکومت و ساختار سیاسی مطلوب از دیدگاه عقل‌گرا. در آن ایده‌هایی درباره مردم‌سالاری و ثبات حکومت‌ها مطرح می‌شود.

5 جمله از اسپینوزا 

1 . خدا را نه با گریه و ترس، بلکه با فهمیدن باید پرستید. 

2. خرافات از ترس می‌آید؛ ترس از نادانی. 

3.  وقتی جهان را بفهمی، کمتر خشمگین می‌شوی.  

4. خوشبختی یعنی هماهنگی با طبیعت. 

5. نمی‌توانی چیزی را که دوست نداری، عاقلانه درک کنی.

منبع خبر "عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.