سرویس فرهنگ و هنر مشرق - فیلم «مجمع کاردینالها» در میان ۱۰ فیلم نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم قرار گرفت، اما مانند ۹ فیلم دیگر موفق به دریافت مجسمه طلایی نشد.
با این حال قرار گرفتن این فیلم در میان نامزدها، از یک منظر بسیار مهم به نظر میرسد. آکادمی اسکار هوشمندانه این اثر را در میان لیست نامزدهای خود قرار دارد در حالی که این فیلم بیش از آنکه دارای ارزشهای هنری و سینمایی باشد، احتمالا محصولی است که میتواند در تصمیمات آینده کلیسای کاتولیک تاثیر بگذارد.
«کلیسای کاتولیک» یکی از قطبهای مذهبی جهان است که در طول بیش از دوهزار سال اخیر بر رخدادهای تاریخی مهمی تاثیر گذاشته است. در حالی که برخی ادعا میکنند تاثیر این نهاد مذهبی در برخی زمینهها کاهش یافته، اما هنوز در بسیاری از نقاط جهان یک نهاد قدرتمند تاثیرگذار است.
آنچه که پاپ، رهبر کلیسای کاتولیک، بر روی زمین میگوید و انجام میدهد مهم است. در قرن بیستم و با ظهور «پاپ ژان پل دوم»، گالیله پس از سه قرن بر کلیسا پیروز شد.
در سال ۱۹۷۹ ژان پل دوم بیان داشت که کلیسا در محکوم کردن گالیله اشتباه کرده، او کمیتهای را مأمور کرد که درباره این موضوع تحقیق کنند. چهار سال بعد، این کمیته طی بیانیهای اعلام کرد که گالیله نمیبایست محکوم میشد. پاپ پس از این تحقیقات، دستور داد که گزارش محاکمه او را منتشر کنند.
به غیر از عذرخواهی از گالیله، ژان پل دوم، پوزشهای دیگری را به صورت عمومی اعلام کرد. او از مسلمانان بخاطر صدمات جبرانناپذیر جنگهای صلیبی پوزش طلبید. زیرا نبردهای صلیبی به دستور و با پشتیبانی کلیسا صورت گرفت و طی آن بسیاری از مسلمانان بیگناه، خسارتهای جبرانناپذیری را متحمل شدند.
به غیر از عذرخواهی از گالیله، ژان پل دوم پوزشخواهیهای دیگری را به صورت عمومی اعلام کرد. او از مسلمانان بخاطر صدمات جبرانناپذیر جنگهای صلیبیپوزش طلبید. زیرا نبردهای صلیبی به دستور و با پشتیبانی کلیسا صورت گرفت و طی آن بسیاری از مسلمانان بیگناه خسارتهای جبرانناپذیری را متحمل شدند. پاپ، علاوه بر گالیله، از تمام کسانی که بخاطر نظریات نوین علمی بدست کلیسا کشته شدند، مانند «جوردانو برونو» و دیگر اندیشمندان عذرخواهی کرد.
علاوه بر این، از معامله بردهها، با سردمدارای کلیسا که طی آن سیاهان آفریقایی به عنوان برده خرید و فروش میشدند، پوزش طلبید.
عذرخواهی دیگر او مربوط به سوزاندن مخالفان کلیسا بود که عمدتا مسیحی بوده و در سالهای پایانی قرون وسطی و رنسانس و در خلال مبارزات نهضت اصلاح دینی، قربانی آتش کلیسا شدند.
در این مورد، پاپ به طور ویژه از "یان هوس" که از قربانیان شاخص این جنایت بود، پوزش طلبید. علاوه بر این از زنان نیز بخاطر تبعیضهای کلیسا طی قرون متمادی عذرخواهی کرد.
با این حال کلیسا از منظر پژوهشگران غربی، همچنان دیدگاههای مطلقگرایانهای در مسائل مربوط به جنسیت، همجنسگرایی و سقط جنین دارد اما مانند هر نهاد دیگری دارای جناحهایی در درون خود است که برای کسب قدرت و نفوذ، با یکدیگر رقابت میکنند تا تصمیمات را تغییر دهند.
فیلم و کتاب مجمع کاردینالها، از این جنبه اهمیت دارد که بر آینده تصمیمات کلیسا تاثیر خواهد گذاشت.
چرا روایت مجمع کاردینالها حساس و غیرمنتظره است؟
پس از مرگ یک پاپ، کالج کاردینالها در حالی که در انزوا به سر میبرد، تصمیم دارند پاپ جدید را انتخاب کنند. به فرآیند رایگیری آنان، عنوان «مجمع کاردینالها» نسبت داده میشود.
فیلم با چنین عنوانی بر اساس رمانی از «رابرت هریس» ساخته شده و داستانی از این انتخابات را به تصویر میکشد و کارهای داخلی چنین انتخاباتی را که اغلب پیچیده و پر از رقابتهای سیاسی است، با جزئیات به نمایش میگذارد.
در این فیلم، کاردینال لارنس (رلف فاینس)، رئیس کالج کاردینالها، وظایف سازماندهی برگزاری مجمع را دنبال میکند.
در حین مدیریت این رویداد، جنبههای مختلف برگزاری انتخابات، با تقویت حضور نامزدها و یا حذف آنان همراه میشود. دوست نزدیک او، کاردینال بلینی (استنلی توچی)، به نظر میرسد که مورد حمایت جناحهای پیشرفتهتر کلیسا است.
از دیگر کاردینالهای حاضر در این رقابت میتوان به کاردینال آدیمی (لوسین مساماتی) اشاره کرد که در صورت انتخاب، میتواند اولین پاپ آفریقایی باشد. اما در مسائلی همچون همجنسگرایی و دیگر مسائل اجتماعی، دیدگاههای محافظهکارانهای دارد. این کاندیدا که رسما یکی از نمادهای رادیکال، علیه همنجسگرایی است، توسط یک توطئه از پیش طراحی شده مجبور به کنارهگیری از انتخابات میشود.
کاردینال ترمبله (جان لیسگو) که به عنوان یک کاندیدای میانهرو شناخته میشود و کاردینال تدسکو (سرجو کاستلیتو)، یک کاندیدای ایتالیایی سختگیر، خواهان لغو بسیاری از اصلاحات اخیر کلیسا است. برای ایجاد یک عنصر مرموز در این رویدادها، کاردینال بنیتز (کارلوس دیهز) ناگهان در روم حضور پیدا میکند، او توسط پاپ پیشین برای هدایت کلیسا در کابل به طور مخفیانه منصوب شده است.
بااینحال، فیلم بارها تلاش میکند شباهتهای سیاسی خود را بیشازحد پررنگ جلوه دهد. یکی از شخصیتها میگوید: «احساس میکنم در یکی از گردهماییهای سیاسی آمریکا هستم.» دیگری مستقیماً به مخاطب آمریکایی در سال ۲۰۲۴ اشاره کرده و میگوید: «آیا کارمان به جایی رسیده که به کمبدترین گزینه رأی بدهیم؟»بااینحال، فیلم بارها تلاش میکند شباهتهای سیاسی خود را بیشازحد پررنگ جلوه دهد. یکی از شخصیتها میگوید: «احساس میکنم در یکی از گردهماییهای سیاسی آمریکا هستم.» دیگری مستقیماً به مخاطب آمریکایی در سال ۲۰۲۴ اشاره کرده و میگوید: «آیا کارمان به جایی رسیده که به بدترین گزینه رأی بدهیم؟»
دو جناح اصلی مجمع کاردینالها بهطور کلی به دو گروه دموکرات پیشرو و محافظهکار تقسیم میشوند که بازتابی از فضای سیاسی آمریکا است. البته در دنیای واقعی، کلیسای کاتولیک همواره محل منازعه سنتگرایان و طرفداران اصلاحطلبی دینی است، اما در فیلم این شکاف بیش از آنکه مباحث کاتولیکی یا الهیاتی را دربرگیرد، بر مسائلی تمرکز دارد که سیاست آمریکا را تحت تأثیر قرار میدهد.
یکی از نشانههای آشکار این جهتگیری، شخصیت کاردینال تدسکو (سرجیو کاستلیتو) است که بهعنوان نامزد محافظهکار و مشابه ترامپ معرفی میشود.
او بر ملیگرایی و سنتگرایی تأکید دارد و شعارش تقریباً این است که «پاپ را دوباره ایتالیایی کنیم! ».
تدسکو با اعتمادبهنفس اغراقآمیز و صراحت لهجه، سیاستهای پاپ فقید را به چالش میکشد و در برابر لیبرالیسم در حال گسترش موضع میگیرد. در طول فیلم، زمانی که حملات تروریستی در بیرون از دیوارهای واتیکان رخ میدهد، او از این فرصت برای تقویت گفتمان "ما در برابر آنها" استفاده میکند؛ موضوعی که رقبای لیبرال او را خشمگین میکند.
فیلم بیش از آنکه بخواهد بازتاب دقیقی از واقعیت کلیسای کاتولیک ارائه دهد، در تلاش است که بر نوعی از مسیحیت که آن را نمیپسندد، (سنتی/محافظهکار) بتازد و از نوعی که میپسندد (پیشرو/لیبرال) دفاع کند. فیلم بیش از آنکه بخواهد بازتاب دقیقی از واقعیت کلیسای کاتولیک ارائه دهد، در تلاش است که بر نوعی از مسیحیت که آن را نمیپسندد (سنتی-محافظهکار) بتازد و از نوعی که میپسندد (دموکرات-لیبرال) دفاع کند.
کاردینالهای لیبرال نیز در واکنش به تدسکو، دقیقاً مانند دموکراتهای آمریکایی در برابر ترامپ رفتار میکنند.
جملاتی مانند «ما لیبرالها باید متحد شویم و جلوی او را بگیریم! » و «این یک جنگ است! » در فیلم شنیده میشود. آنها استدلال میکنند که پیروزی تدسکو باعث از بین رفتن دههها پیشرفت خواهد شد و رم را به قرونوسطی بازمیگرداند.
تماشای مجمع کاردینالها زمینهای از پرسشگری را درباره دنیای کلیسای کاتولیک تقویت میکند.
آیا در دنیای واقعی، کاردینالها اینگونه با یکدیگر صحبت میکنند؟ آیا آنها با این حد از لفاظیهای حزبی، جناح مقابل را شیطانصفت میدانند؟
به نظر نمیرسد که قصد سازندگان فیلم نقد بنیادین کلیسای کاتولیک باشد، بلکه هدفشان این است که میخواهند کلیسایی با دیدگاههای ظاهرا پیشرفتهشان همراستا باشد. این موضوع هر چه بیشتر در طول فیلم روشن میشود و تمی حول خوبی شک و فضیلت عدم قطعیت از ابتدا تا پایان فیلم شکل میگیرد. تمایلات پسامسیحی و آرزوی یک کلیسای مشکوک
فیلم مجمع کاردینالها یک محصول فرهنگی از دنیای پسامسیحی غرب است. این فیلم به زیباییشناسی کلیسا ارادت دارد و فیلمبرداری آن به زیباییهای کلیسای سیستین میپردازد وبا استفاده از رنگهای مشکی، سفید و قرمز، نوعی علاقه به سهم کلیسا در فرهنگ را نشان میدهد.
از سوی دیگر، فضای تاریک و ترسناک فیلم و موسیقی تهدیدآمیز آن، موضعی شکگرا نسبت به مسیحیت رومی را برجسته میکند.
این رویکرد متناقض بهخوبی حال و هوای پسامسیحی را تصویر میکند. از طرفی شکوه و جلال آن را دلنشین میکند و برخی از ویژگیهای نیکوکارانه شخصیتهای مسیحی را ستودنی نشان میدهد، اما اقتدار نهادی و باورهای کلیسا بهویژه دینامیکهای جنسیتی آن را مورد تحقیر قرار میگیرد.
به نظر نمیرسد که قصد سازندگان فیلم نقد بنیادین کلیسای کاتولیک باشد، بلکه هدفشان این است که میخواهند کلیسا با دیدگاههای ظاهرا پیشرفتهشان همراستا باشد.
این موضوع در طول فیلم روشن میشود و تمی حول خوبی شک، فضیلت و عدم قطعیت از ابتدا تا پایان فیلم جنبههای تماتیک فیلم را دربرمیگیرد.
یکی از کاردینالها در یک موعظه کلیدی میگوید: «بگذارید برای پاپی که شک دارد دعا کنیم، قطعیت بزرگترین دشمن وحدت است. قطعیت دشمن کشنده تحمل است. »
در مجمع کاردینالها، «قطعیت» همانطور که اغلب توسط مسیحیان پیشرو مطرح میشود بهعنوان بزرگترین گناه معرفی میشود. سنتها باید مورد پرسش قرار گیرند و باورهای دیرینه به چالش کشیده شوند. یکی از کاردینالهای لیبرال اظهار میکند که کلیسا متعلق به گذشته نیست؛ بلکه کلیسا «همان است که ما در آینده ادارهاش میکنیم.»
در مجمع کاردینالها، «قطعیت» توسط اغلب مسیحیان پیشرو بهعنوان بزرگترین گناه معرفی میشود. سنتها باید مورد پرسش قرار گیرند و باورهای دیرینه به چالش کشیده شوند.
یکی از کاردینالهای لیبرال اظهار میکند که کلیسا متعلق به گذشته نیست؛ بلکه کلیسا «همان است که ما در آینده ادارهاش میکنیم.»
«مجمع کاردینالها» از منظری به این موضوع اشاره دارد که کلیسای انسانی دارای رهبری خطاپذیر است، اما اغلب شکهای سالم نسبت به اقتدار انسانی، زمینهای میشود برای شک به همه اقتدارها و در نهایت تخریب ایمان.
عدم قطعیت میتواند بهعنوان ابزاری برای نابودی هر سنتی که نمیخواهیم استفاده شود. اشاره به نمونههای رهبران فاسد کلیسا، به بهانهای تبدیل میشود برای به چالش کشیدن تمام رهبری کلیسا و تفسیر آنها از کتاب مقدس.
واقعگرایی صادقانه درباره رهبری کلیسا یک چیز است، اما یک «کلیسای شکدار» که هیچ عقیده ثابت و مشخصی ندارد، یک آرزوی پیشرفته است تا یک مسیر واقعبینانه.
ساختن اساس بنیانی دینی که مبهم، متزلزل و اساساً قابل تغییر است غیرممکن است. این دقیقاً نوع آیندهای است که مجمع کاردینالها میخواهد برای کلیسا بسازد.
پایان دوران قطعیتها و طلوع تراجنسیتیها
در پایان مجمع کاردینالها، انتخابات پاپی را نشان میدهد که با ذات قوانین کلیسایی تعارض دارد. یک کاندیدای غافلگیرکننده و مرموز که حتی در فهرست دعوت اولیه نبوده، کاردینال بنیتز (کارلوس دیهز) در نهایت به عنوان پاپ انتخاب میشود. کاردینالی که در سختترین مکانهای غیرمسیحی درخاورمیانه (بغداد، کابل) رهبری کاتولیکها را بر عهده داشته است. او برنده میشود چون به نظر میرسد که شبیهترین به سیاستهای عیسی (ع) است که به وضوح به دنبال قدرت نیست.
اما چرخش داستانی عجیبی رخ میدهد، بنیتز اصلاً مرد نیست. او رحم و تخمدان دارد. او بیناجنسیتی است، به این معنا که در بدو تولد مذکر شناخته شده و به عنوان یک مرد زندگی کرده و بعدها متوجه شده که اعضای تولید مثل زنانه دارد.
وقتی لارنس این راز را کشف کرده و با بنیتز روبهرو میشود، میگوید: "من همانی هستم که خدا مرا ساخته است" سرفصلی آشنا در جنبش LGBT+ که بارها در شعارهایشان همین نقطهنظربنیز را مطرح کردهاند. جملهای که به وضوح قصد دارد به عنوان نقطه اوج فیلم باشد و از مرزهای دوگانه جنسیتی عبور کند.
لارنس به شدت شوکه میشود، اما دیگر دیر شده، بنیتز پاپ جدید است، اولین زن در تاریخ یا حداقل رئیس کلیسای کاتولیک با هویت جنسی مبهم. این پایان فیلم یک ترفند محلل تازه است تا با رندی از ۲ هزار سال مشی "پدرسالارانه" با دست آویز عدم قطعیت و شک عبور کند و بیولوژی بنیتز دست آویز میشود تا این مسئله القا شود که آفرینش به دوتاییها و قطعیتها ساده علاقه ندارد.
این کتاب و فیلم نشان دیگری است از اینکه دکترین مسیحیان در جنسیت و جنسیتشناسی بلکه در مسائل مربوط به اقتدار کلیسایی و دکترین آن به زودی تغییر خواهد کرد. این کتاب و نسخه سینمایی آن، تنها یک خیالپردازی پیشرفته است که هیچ پایهای در واقعیتهای الهیات کتاب مقدس در موضوعاتی مانند جنسیت و جنسیتشناسی و انسان به عنوان مرد و زن ندارد.
با این حال، جالب است که یک فیلم هالیوودی چنین دیدگاهی را به تصویر میکشد. این کتاب و فیلم نشان دیگری است از اینکه دکترین مسیحیان در جنسیت و جنسیتشناسی بلکه در مسائل مربوط به اقتدار کلیسایی به زودی تغییر خواهد کرد.
البته سوالات مشروعی وجود دارد در مورد سوءاستفاده از قدرت و رهبری در کلیسا و اینکه چگونه این شگردهای جنسیتی میتواند کاهش اعتماد به سنتهای الهیاتی و کاتولیکی را توسعه دهد.
زمانی که یکی از شخصیتها درباره پاپ فقید میگوید که او هرگز به خدا شک نداشت اما به کلیسا شک داشت، او در حال توصیف یک احساس گسترده میان بسیاری از مسیحیان است که در غرض ورزی از کلیسا به خدا چنگ میزنند.
مجمع کاردینالها مانند فیلم قبلی ادوارد برگر، در جبهه غرب خبری نیست (محصول ۲۰۲۲) بین نماهای وسیع و ترکیبشده که مانند نقاشیهای متحرک به نظر میرسند و مکالمات دقیق و نماهای جانبی از فرایند انتخابات در نوسان است. روایت تصویری فیلم به سمت و سویی طراحی میشود، تا کاردینالهایی که هر کدام نماینده سنتی کلیسای کاتولیک هستند به تدریج از صحنه قدرت کنار گذاشته شوند.
دیدن بازیگرانی مانند رلف فاینس، استنلی توچی وجان لیسگو که در حال کشمکش و توطئهچینی هستند، بسیار جذاب است.
کسانی که ارتباطی با کاتولیسیسم دارند احتمالاً احساس بیشتری از اهمیت و تنش ایجاد شده در حین این فیلم خواهند داشت، بهویژه وقتی که لارنس شروع به گشودن برخی از توطئهها و پنهانکاریهایی میکند که اطرافش در جریان است.
تمام این موارد در طول دو بخش اول فیلم به شکلی کلاسیک و کاملا خطی ارائه میشوند، اطلاعات فاش شده برخی از کاندیداها از رقابت کنار میروند.
اما رخداد عجیبی در اواخر فیلم اتفاق میافتد که ناگهان مجمع کاردینالها را وارد زمینههای محتوایی میکند که انتظار نمیرفت. پس از دو بخش اول ثابت و دقیق، فیلم تمرکز خود را از شخصیتها و ایدئولوژیهای در حال بازی در داخل کلیسای سیستین برمیدارد، اشتباهی که با پیچیدگی و شتاب در پیچش نهایی فیلم بیشتر تشدید میشود.
نحوه افشای این اطلاعات به اندازه کافی شگفتی دراماتیک را ایجاد میکند، اما پیچشهای غیرمنتظرهای در نیمساعت آخر فیلم رخ میدهند که تقریباً یک انفجار دراماتیک است.
اما پایان آرام بدون تنش دراماتیک یک دلیل دارد. مخاطب با خواندن کتاب هریس و تماشای فیلم برگر، دچار یک ذهنیت آیندهنگرانه میشود تا از حضور یک پاپ تراجنسیتی که با زمینه چینی غیر تحمیلی انتخاب میشود، هراس زدایی مسیحی در متن فیلم جاگذاری شود. نحوه القاء کتاب و فیلم به صورتی است که این آینده تاریک برای جهان مذهبی کلیسای کاتولیک رهایی بخش و کاملا باکلاس برشمرده شود.
از طرفی روشهای سنتی کاردینالهای واتیکانی را برای انتخاب پاپ، بیشتر شبیه به یک فرقه تاریکاندیش تجسم کند.
***مهدی قاسمی پاکرو