دوشنبه 24 دی 1403
Monday, 13 January 2025

زوربای ایرانی در میدان ترجمه

دنیای اقتصاد دوشنبه 24 دی 1403 - 00:03
محمد قاضی، یکی از تاثیرگذارترین شخصیت‌‌‌های ادبی معاصر 27 سال پیش در چنین روزی درگذشت؛ مترجمی که با تسلط بر زبان فرانسه و مؤانست با ادبیات فارسی، با ترجمه‌‌‌های دقیق و روان خود، پل ارتباطی بین ادبیات جهان و ایران ایجاد کرد.

 قاضی علاوه بر نثر روانش در ترجمه و آثار درخشانی که از خود به جا گذاشته در زندگی نیز انسانی دوست‌‌‌داشتنی و خوش‌محضر بود؛ خصوصیاتی که شوخ‌‌‌طبعی به آن حسنی مضاعف می‌‌‌بخشید. او به واسطه ترجمه کتاب «زوربای یونانی» به شوخی به خود  لقب «زوربای ایرانی» داده بود؛ لقبی که به نظر همنشینانش  سزاوارش بود، چون در عرصه زندگی دلاورانه مبارزه کرده بود و پس از درگیری با بیماری سخت سرطان حنجره و از دست دادن صدا به مدت قریب به ۲۰سال، همچنان از تک و تا نیفتاد و شور زندگی در او ادامه داشت.

محمد قاضی ۱۲۹۲ در مهاباد به دنیا آمد. خود، درباره تولدش توضیح می‌‌‌دهد: «پدر من ابتدا یک فرزند به نام محمد داشت که فوت کرد، سپس یک دختر داشت، آن هم فوت کرد، خداوند پسر دیگری به پدر و مادرم داد و به دلیل اینکه پدرم به نام محمد علاقه داشت نام این کودک را نیز محمد گذاشت، اما این محمد ثانی هم بعد از مدتی فوت کرد. اما پدرم دست از تلاش برنداشت و دوباره صاحب فرزند پسر دیگری شد و نام وی را نیز محمد گذاشت. این محمد ثالث من هستم و خدا رحم کرد که شهید ثالث نشدم.»او زبان فرانسه را در زادگاهش نزد شخصی به‌‌‌ نام گیو  از کردهای عراق آغاز کرد. سپس در سال ۱۳۰۸ با کمک عموی خود میرزا جواد قاضی که از آلمان مدرک حقوق گرفته بود و در وزارت دادگستری کار می‌‌‌کرد، به تهران آمد و در سال ۱۳۱۵ از دارالفنون در رشته ادبی دیپلم گرفت. در سال ۱۳۱۸ دوره دانشکده حقوق دانشگاه تهران را در رشته حقوق‌قضایی به پایان برد.

او در طول این دوران همیشه جزو بهترین شاگردان زبان فرانسه بود. از سال ۱۳۱۸ تا ۱۳۲۰ دوره خدمت نظام را با درجه ستوان دومی در دادرسی ارتش گذراند.از ابتدای دهه ۱۳۲۰ با ترجمه اثری کوچک از ویکتور هوگو به نام کلود ولگرد، نخستین قدم را در راه ترجمه برداشت و پس از آن ۱۰ سال ترجمه را کنار گذاشت. در سال ۱۳۲۹ پس از صرف یک سال‌‌‌و نیم وقت برای ترجمه جزیره پنگوئن‌‌‌ها اثر آناتول فرانس، به‌‌‌زحمت توانست ناشری برای این کتاب پیدا کند، اما ۳سال بعد که این اثر انتشار یافت، به دلیل شیوایی و روانی و موضوع متفاوت کتاب، آناتول فرانس از ردیف نویسندگان بی‌‌‌بازار که کتابشان در انبار کتاب‌‌‌فروشان در ایران خاک می‌‌‌خورد بیرون آمد. در این‌باره نجف دریابندری در روزنامه اطلاعات مطلبی با عنوان «مترجمی که آناتول فرانس را نجات داد» نوشت.

در سال ۱۳۳۳ کتاب شازده کوچولو نوشته سنت اگزوپری را ترجمه کرد که بارها تجدید چاپ شد. محمد قاضی با ترجمه دوره کامل دن کیشوت اثر سروانتس در سال‌‌‌های ۱۳۳۶ تا ۱۳۳۷ جایزه بهترین ترجمه سال را از دانشگاه تهران دریافت کرد. او بیش از ۵۰ اثر مهم را به زبان فارسی ترجمه کرده است.او در کتاب «خاطرات یک مترجم» با زبانی شیوا،‌‌‌ از زیر و بم زندگی خود سخن گفته و حکایاتی خواندنی تعریف می‌‌‌کند. در یکی از این حکایت‌‌‌ها آورده است: «در پنجمین سالی که به استخدام سازمان برنامه و بودجه درآمده بودم، دولت وقت تصمیم گرفت برای خانوارها کوپن ارزاق صادر کند.جنگ جهانی به پایان رسیده بود اما کمبود ارزاق و فقر در کشور هنوز شدت داشت. من به همراه یک کارمند مامور شدم در ناحیه طالقان آمارگیری کنم و لیست ساکنان همه دهات را ثبت نمایم.

در یک روستا کدخدا طبق وظیفه‌اش ما را همراهی می‌کرد.به امامزاده‌ای رسیدیم با بنایی کوچک و گنبدی سبز رنگ که مورد احترام اهالی بود و چشمه‌ای باصفا به صورت دریاچه‌ای به وسعت صدمتر مربع مقابل امامزاده به چشم می‌خورد.مقابل چشمه ایستادیم که دیدم درون آب چشمه ماهی‌های درشت و سرحال شنا می‌کنند. ماهی کپور آنچنان فراوان بود که ضمن شنا با هم برخورد می‌کردند.کدخدا  که مرد ۵۰ساله دانا و موقری بود،  گفت : آقای قاضی، این ماهی‌ها متعلق به این امامزاده هستند و کسی جرات صید آنان را ندارد. چند سال پیش گربه‌ای قصد شکار بچه ماهی‌ها را داشت که در دم به شکل سنگ درآمد، آنجاست ببینید.سنگی را در دامنه کوه و نزدیک چشمه نشان داد که به نظرم چندان شبیه گربه نبود.اما کدخدا آنچنان عاقل و چیزفهم بود که حرفش را پذیرفتم.

چند نفر از اهل ده همراهمان شده بودند که سر تکان دادند و چیزهایی در تایید این ماجرای شگفت‌انگیز گفتند.شب ناچار بودیم جایی اتراق کنیم. به دعوت کدخدا به خانه‌اش رفتیم. سفره شام را پهن کردند و در کنار دیس‌های معطر برنج شمال، دو ماهی کپور درشت و سرخ شده هم گذاشتند.ضمن صرف غذا گفتم : کدخدا ماهی به این لذیذی را چطور تهیه می‌کنید؟ به شمال که دسترسی ندارید. به سادگی گفت : ماهی‌های همان چشمه امامزاده هستند ! لقمه غذا در گلویم گیر کرد.حال مرا که دید قهقهه‌ای سر داد و مفصل خندید و گفت : نکند داستان سنگ شدن و ممنوعیت و اینها را باور کردید؟!من از جوانی که مسوول اداره ده شدم اگر چنین داستانی خلق نمی‌کردم که تا به حال مردم ریشه ماهی را از آن چشمه بیرون آورده بودند. یک جوری لازم بود بترسند و پنهانی ماهی صید نکنند.»

منبع خبر "دنیای اقتصاد" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.