به گزارش مشرق، سعدالله زارعی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: آمریکا، رژیم غاصب اسرائیل و انگلیس که «دشمن» ایران و ایرانی هستند، کشور ما را در ذهن چگونه میبینند و در زبان چگونه میخوانند؟ خیلی از ما گمان میکنیم آمریکا ایران را همانطور میداند و میبیند که میگوید. خیلی از ما به تفاوت میان آنچه در حاصلجمع بررسی آمریکا از ایران به دست میآید و آنچه مصلحت آمریکا در بیان آن است، توجه نداریم. خیلی از ما به فنون عملیات روانی آشنا نیستیم و بیان رسانهای و تریبونی دشمنان خود را مبنای واقعی تجزیه و تحلیل دشمنان از خود قرار میدهیم! ما در چنین مواردی حتماً دچار خطا شده و در واقع به یک طعمه در برابر عملیات روانی تبدیل شدهایم. اما اینکه دشمن واقعاً درباره ما همانطور نمیاندیشد که بیان میکند، خیلی بدیهی است. هر چند در همان بیان رسانهای و تریبونی دشمن هم نوعاً مطالبی مطرح میشود که با اندکی دقت، واقعیت نگاه دشمن به ما آشکار میگردد.
آنچه امروز در عرصه فضای مجازی و پارهای از رسانههای غربی و مرتبطین داخلی آنها درباره قدرت ایران و قدرت جبهه مقاومت منتشر میشود، بیانگر آن است که ایران و سایر اعضا و ارکان جبهه مقاومت نسبت به گذشته ضعیف و در موضع «دفاعی» قرار گرفتهاند و جبهه مقابل آن یعنی نظام سلطه نسبت به قبل قویتر شده و در موضع «تهاجمی» قرار گرفته است. این خط تحلیلی پس از شهادت فخرالمجاهدین، سیدحسن نصرالله شروع شد و با سقوط دولت بشاراسد در سوریه به اوج خود رسید و تاکنون استمرار پیدا کرده است. حجم عظیم تبلیغاتی که در این خصوص صورت میگیرد بیانگر نیاز شدید آمریکا، اسرائیل و بهطور کلی غرب به چنین تصویری از ایران و جبهه مقاومت است و این نیاز به گونهای است که خرج کردن از اعتبار رسانهای آنان را بالا برده و برای «باورپذیر» کردن این داعیه از چنین سرمایهای خرج میکنند.
مثلاً اینکه رژیم اسرائیل با نصب پرچم بر رویتانکهای خود به روستاهای بیدفاع سوریه سرازیر میشود و یا اینکه آمریکا با برافراشتن پرچم خود به روی چند تانک در مرز عراق و سوریه و انتشار تصویر در حال مانور آنها دست میزند، از چنین نیازی پرده برمیدارد وگرنه کیست که نداند اگر در استان قنیطره سوریه فقط به اندازه غزه، عناصر مقاومت وجود داشت، مانور نظامی بدون پرچم هم برای ارتش اسرائیل ممکن نبود و یا همه میدانند که عراق و آمریکا توافقنامه امنیتی دارند و پادگانهای آمریکا در الانبار و جاهای دیگر مورد حمایت ارتش و نیروهای امنیتی عراق هستند و از این رو مورد حمله زمینی قرار نمیگیرند تا آمریکا برای محافظت از آنها به مانور، آن هم با نصب پرچم خود روی تانکها نیاز داشته باشد. این یک شگرد ـ البته احمقانه ـ برای نشان دادن قدرت از سوی نیرویی است که طرف مقابل، آن را به چالش کشیده است. چه کسی نیاز به نشان دادن قدرت دارد؟ کسی که خود را در وضعیت آسیب ارزیابی میکند و میخواهد چارهای برای آن بیندیشد.
دشمنان ایران؛ جمهوری اسلامی را از جنبههای مختلف نظامی، سیاسی و حتی اقتصادی قدرتمند ارزیابی مینمایند و براساس این ارزیابی، برنامه واقعی خود که اجتناب از درگیری نظامی با جمهوری اسلامی است، تنظیم میکنند اما در مقام بیان جوری ظاهر میشوند که تو گویی خود را برای درگیری با ایران آماده کردهاند! برای اینکه بدانیم دشمن بهطور واقعی درباره ما چه فکر میکند، ارزیابی مراکز مطالعاتی نزدیک به حاکمیت آمریکا که در سایتهای مطالعاتی آن میآید و برخلاف آنچه توسط رسانههای رسمی آن مثل فاکسنیوز و نیویورکتایمز منتشر میشود، جنبه عملیات روانی ندارد، واقعیت را تا حد زیادی منعکس مینماید. پژوهشکده «شورای آتلانتیک» که در سال ۱۳۴۰ توسط وزرای اسبق خارجه، دفاع و خزانهداری آمریکا تأسیس گردیده و کمک به تصمیمگیریهای اساسی در حوزه سیاست خارجی آمریکا را دنبال کرده است و بدینمنظور و بهخصوص پس از آنکه سیاستهای خارجی آمریکا در دهههای اخیر با چالشهای اساسی مواجه گردید، زنجیرهای از چهرههای خاص داخلی و خارجی را گردهم آورده تا ضمن ارزیابی وضعیت، به ترسیم افق و بیان بایدها و نبایدها در این حوزه بپردازد.
این شورا وابسته به افراطیترین چهرههای حزب جمهوریخواه ـ نئوکانها ـ است، در آخرین ارزیابیهای منتشره خود در ۱۸ آذر ماه موسوم به «نقشه راه دوحزبی آمریکا درباره ایران برای دولت بعدی آمریکا» مینویسد، این ارزیابیها حاصل دو سال کار دهها شخصیت برجسته آمریکایی ـ از دو حزب ـ و شخصیتهای برجسته آکادمیک خارجی مرتبط با آمریکاست. در این گزارش به نقل از ژنرال «هربرت ریموند مکمستر» مشاور امنیت ملی ترامپ در دوره اول ریاستجمهوری او، نوشته است «ما الان میدانیم سرمنشأ مشکلات کجاست. رویکرد آمریکا از آغاز دولت اول اوباما تا آخرین روزهای دولت بایدن ـ یعنی تا امروز ـ به هیچ وجه کارساز نبوده و الان زمان تغییر اساسی در رویکردها فرارسیده است.» این پژوهشکده که به اعتبار افراد و نهادهایی که آن را تأسیس کرده و افرادی که هماینک آن را اداره میکنند، مهمترین و نزدیکترین مرکز رایزنیهای امنیتی و سیاسی به هیئت حاکمه آمریکاست، در گزارش خود به نقل از مکمستر آورده است «هدف اول ما احیای بازدارندگی آمریکا در قبال ایران است به گونهای که دیگر قادر نباشد بهطور مستقیم یا با استفاده از شعبههای مقاومت در منطقه، علیه ما دست به عملیات بزند». خوب دقت کنید این اعتراف به از بین رفتن بازدارندگی آمریکا در مقابل ایران است.
وی در عین حال میگوید لازمه تحقق چنین ایدهای «همکاری متحدان و شرکای راهبردی آمریکا در دو سطح بینالمللی و منطقهای است». و این اعتراف به این است که آمریکا به تنهائی از پس ایران برنمیآید. این گزارش که یک روز پس از سقوط دولت سوریه ـ و نه پیش از آن ـ منتشر شده است، میگوید «حق با ترامپ است که میگوید ایران، سرمنشأ هر مشکل برای آمریکاست.» در این گزارش به نقل از مک مستر آمده است «مطمئناً ایران، گستاخترین دشمن ما یا شاید دشمنی با قریبالوقوعترین خطر باشد... باید از این توهم دست برداریم که میتوانیم آنها ـ اعضای جبهه مقاومت ـ را دچار تفرقه کنیم و آنها را از هم جدا نمائیم» کمااینکه این گزارش به نقل از «صنم وکیل» کارشناس مشترک مؤسسه سلطنتی انگلیس چاتمهاوس و شورای آتلانتیک مینویسد «تنها راه متوقف کردن این روند، همکاری جمعی است. باید در دو سوی اقیانوس اطلس و به صورت راهبردی این کار را انجام دهیم؛ زیرا بدون اتخاذ یک راهبرد جمعی، مشکل [ما با] ایران همچنان به قوت خود باقی است و همچنان [این مشکل] تشدید خواهد شد. همانگونه که در دولتهای مختلف آمریکا شاهد این موضوع بودهایم». اینها اعتراف صریح افراطیترین و قدرتمندترین مخالفان ایران در هیئت حاکمه آمریکا به قدرت و اقتدار ایران میباشد.
اگر قرار بود جبهه مقاومت بشکند و تضعیف شود، باید در کوچکترین ضلع آن یعنی غزه اتفاق میافتاد. غزه مساحتی به اندازه یکی از شهرستانهای متوسط ایران یا لبنان و یا سوریه دارد. از لحاظ توان مالی از همه جا ضعیفتر است، ارتباطات خارجی آن محدود به ارتباطات با دشمن خود یعنی رژیم میباشد. از سال ۱۳۸۴ بهطور پیوسته و به مدت ۱۹ سال در وضعیت ممنوعیت دریافت هر نوع کمک از خارج بوده است. در طول ۲۰ سال گذشته ده بار در معرض جنگ سنگین قرار گرفته و هماینک طولانیترین و پرشدتترین جنگ علیه خود را تجربه میکند. رژیم اسرائیل به مدد آمریکا، وحشیانهترین جنایات را در مورد مردم این قطعه کوچک اجرا کرده است. در این مدت حجم تسلیحاتی که از سوی آمریکا، آلمان و انگلیس به این رژیم سرازیر شده از ۱۲۰ هزار تن فراتر رفته و همه این حجم علیه غزه به کار گرفته شده است. خب اگر قرار بود مقاومت در جایی شکسته شود، اینجا باید غزه میبود؛ چرا که هیچکدام از اضلاع دیگر مقاومت حتی کرانه باختری شرایط غزه را ندارند. اما با وجود گذشت ۱۵ ماه از این جنگ، هنوز نظامیان اسرائیلی، هر روزه در بخشهای مختلف غزه، کشته میشوند و هنوز موشکهایی که در خود غزه تولید شدهاند، به تلآویو و نقاط دیگر رژیم غاصب شلیک میشود. با این وصف، چه کسی میتواند در پیروزی مقاومت در این خطه بر رژیم متجاوزی که در کشتار و تخریب از هیچ چیز فروگذار نکرده، کمترین تردیدی داشته باشد؟
رژیم غاصب و آمریکاییها، مقاومت لبنان را ـ علیرغم دادن هزینههای سنگین ـ بسیار قدرتمند ارزیابی مینمایند، در رسانه وانمود میکنند حزبالله ضعیف شده و حتی قادر به بازسازی خود نیست! و این در حالی است که ارتش این رژیم، جرأت ندارد همان کاری که پس از سقوط دولت بشاراسد، هر روزه در سوریه انجام میدهد، در لبنان انجام دهد. چرا اسرائیل در سوریه به بمبارانها و پیشرویهای خود ادامه میدهد ولی در لبنان به آتشبس تن میدهد و حل مسئله خود در لبنان را مستلزم مذاکرات سیاسی و توافق ـ هر چند به آن هیچ اعتمادی نیست ـ و در واقع مستلزم کمک گرفتن از آمریکا، اروپا، کشورهای عربی و دیگران میبیند؟ چون در سوریه نیروی مقاومت وجود ندارد و نیروهای رسمی نظامی جولانی هم جرأت پاسخ به اسرائیل ندارند، اما در لبنان علیرغم آنکه ارتش قدرت مواجهه نظامی با اسرائیل ندارد، جنبش مقاومت وجود دارد که بدون توجه به ناترازی تسلیحاتی و نادیده گرفتن برتری تسلیحاتی دشمن، در مقابل آن میایستد و آن را به عقبنشینی وادار میکند. اما دشمنان با استفاده از «سپاه رسانه» تلاش میکنند این مقاومت را ضعیف شده معرفی کنند!
آمریکا و عوامل آن تلاش میکنند تا سوریه را به گونهای معرفی کنند که گویا در آن یک دولت مقاومتی و یک ارتش مقاومتی و یک حزب مقاومتی وجود داشته و در مصاف با آنان شکست خورده است! اما خردمندان و افراد عادی با اندکی تأمل میدانند ارتش سوریه، هیچگاه ارتش مقاومت نبوده و خود را هم ارتش مقاومت نمیدانسته و در طول ۵۰ سال گذاشته حتی یک تیر به سمت مهمترین دشمن مقاومت که رژیم اسرائیل میباشد، شلیک نکرده و صدها بار تهاجم سنگین اسرائیل به خاک سوریه را بیپاسخ گذاشته است. هیچکس نیست که حزببعث سوریه و سیستمهای امنیتی سابق آن را بخشی از «مقاومت» به حساب آورد، چرا که همانطور که گفته شد، مقاومت بدون اعتقاد و التزام به مبارزه ضدصهیونیستی مفهوم ندارد و حزب بعث و ارتش بعث پس از جنگ ۱۹۷۳/ ۱۳۵۲ هیچگاه به سمت برخورد با رژیم ضدصهیونیستی نرفتهاند. بله سوریه از این جهت که همواره از طرف رژیم صهیونیستی تهدید میشد، بهمنظور بازداشتن آن از حمله به خود، به مقاومت کمک میکرد اما خود هیچگاه مستقیماً در موضع مقابله نظامی با رژیم غاصب قرار نگرفت. دولت سوریه و شخص بشاراسد در ۲۲ سال اخیر کمکهای زیادی به حزبالله کردند و تا روز آخر روابط صادقانه و مستحکمی با جمهوری اسلامی ایران داشتند که هنوز شایسته توجه و تقدیر است، اما کارکرد قوای نظامی و امنیتی آن هیچگاه به کارکرد حزبالله یا کارکرد انصارالله یا کارکرد مقاومت عراق یا کارکرد سپاه پاسداران شبیه نبوده است. با این وجود، آمریکاییها و عوامل آن با برچسب مقاومتی زدن به ارتش و نهادهای امنیتی سوریه، تلاش میکنند مقاومت را شکستخورده نشان دهند!. راهحل واقعی سوریه برای دست یافتن به اقتدار چیست؟ راهحل بروز و ظهور واقعی جریان مقاومت در سوریه است که چندان دور نیست.