چهارشنبه 19 دی 1403
Tuesday, 07 January 2025

ساعدی و شاملو و سلطنت‌طلبان

عصر ایران دوشنبه 17 دی 1403 - 17:26
اینکه شاه را بابت سخنان و اعمالش در وقوع انقلاب 57 مسئول و مقصر ندانیم و ذره‌بین برداریم و اشعار شاملو و نمایشنامه‌ها و داستان‌های ساعدی را موشکافی کنیم جهت تبیین علل انقلاب، یعنی بازخوانی رندانۀ تاریخ. سلطنت‌طلبان دقیقا مشغول چنین کاری‌ هستند

  عصر ایران؛ هومان دوراندیش  -  انتقادهای سلطنت‌طلبان از غلامحسین ساعدی، بابت آنچه که نقش ساعدی در وقوع انقلاب 57 می‌دانند، همچنان در فضای مجازی ادامه دارد. منتقدین برای اینکه نقد ساعدی را ضروری جلوه دهند، چنان دربارۀ نقش او در انقلاب 57 سخن می‌گویند که گویی اگر ساعدی نبود، رژیم شاه با انقلاب سرنگون نمی‌شد. 
 
  در روزهای گذشته، یکی از شاه‌پرستان وطنی هم سری به قبر شاملو زد و آن‌جا البته از خرابکاری پرهیز کرد تا چهرۀ زشتی از سلطنت‌طلبان ترسیم نکند، ولی در نطق پوچ و پوک خودش بر سر مزار شاملو، مدعی شد احمد شاملو "عامل بدبختی مردم و فلاکت ایران" بوده است. 
 
 به نظر می‌رسد این واکنش‌ها ناشی از نوعی ناتوانی است. سلطنت‌طلبان ایرانی قادر نیستند نظام جمهوری اسلامی را با انقلاب سرنگون کنند و دقیقا به همین دلیل، به سراغ قبر روشنفکران رفته‌اند؛ چراکه ادرارکردن یا یاوه‌گفتن بر سر قبر ساعدی و شاملو، جانفشانی لازم ندارد، اما انقلاب و سرنگونی یک نظام سیاسیِ عمیقا برخوردار از ارادۀ معطوف به بقا، نیازمند از خودگذشتگی و جان‌برکف‌بودن است.  
  
 حمله به روشنفکران در عین پرهیز از تقابل با جمهوری اسلامی، میراث مجلۀ مهرنامه است. البته مهرنامه دقیقا به دلیل اتخاذ چنین رویه‌ای، به مجله‌ای نامحبوب تبدیل شد و عاقبت هم گردانندگانش قید انتشار آن را زدند. بعد از کنار رفتن مهرنامه، یکی از چهره‌های برجسته‌ای که این رویه را ادامه داده، مرتضی مردیها بوده است. این هم به هر حال شیوه‌ای از "موضع‌گیری سیاسی" و مصداق "نقد بی‌خطر" است. چیزی شبیه کبریت بی‌خطر!
 
  به هر حال هر هر فردی آزاد است هر طور که صلاح می‌داند از "انقلاب 57" انتقاد کند ولی دیگران هم عقل و تشخیص دارند و می‌فهمند چرا مثلا مرتضی مردیها مدام از شاملو انتقاد می‌کند ولی چیزی در نقد چهره های به مراتب اثرگذارتر نمی‌نویسد. 
 
  اما عوام‌الناس جریان سلطنت‌طلب، چه در داخل کشور چه در خارج کشور، دچار "عقدۀ 57" هستند و ضمنا از ناتوانی‌شان در انقلاب‌کردن رنج می‌برند. کسانی که از نظر آن‌ها "پنجاه‌وهفتی" بودند، حداقل عرضه داشتند و رژیم سیاسی‌ای را که قبول نداشتند، سرنگون کردند. اما این جماعت چنین توانی ندارند و دستشان به قبر طالقانی و بهشتی و مطهری و مفتح و چمران و بنیانگذار جمهوری اسلامی هم که نمی‌رسد؛ پس با قبر ساعدی و شاملو عقده‌گشایی سیاسی می‌کنند. 
 
  جریان سلطنت‌طلب فاقد "قدرت بسیج" است. یعنی رضا پهلوی و اطرافیانش نمی‌توانند نیروهای اجتماعی خواستار احیاء پادشاهی در ایران را بسیج کنند و به خیابان بکشانند و از این طریق، چیزی را در عالم خارج تغییر دهند یا دست کم، کم‌وبیش قدرت‌نمایی سیاسی کنند. 
 
  اگر از داخل ایران بگذریم، جریان سلطنت‌طلب حتی در خارج کشور هم نمی‌توانند تظاهرات سیاسی قابل توجهی برپا کنند. این جریان حتی نمی‌تواند طرفداران خودش را در خارج کشور علیه "پنجاه‌وهفتی‌ها" به خیابان‌های شهرهای آمریکا و اروپا بیاورد. حتی تا به حال نتوانسته‌اند فقط در یک مدینه از مدائن غربی، طرفداران سلطنت را ولو در حد پنج‌هزار نفر بسیج کنند جهت سردادن شعارهای شاه‌پرستانه و پادشاهی‌خواهانه. 
 
  از این حیث، جریان سلطنت‌طلب در وضعیتی مشابه محمود احمدی‌نژاد به سر می‌برد. احمدی‌نژاد، چه زمانی که رئیس‌جمهور بود چه بعدها، بالاخره برای خودش طرفدارانی داشت در این کشور؛ ولی نه نه در دورۀ خانه‌نشینی یازده روزه‌اش، نه بعدها که اعتراضاتش بیشتر و بیشتر شد، نتوانست طرفدارانش را بسیج کند. 
 
  در واقع آنچه در تخصص اصلاح‌طلبان بوده، یعنی بسیج نیروهای اجتماعی ناراضی، در تخصص احمدی‌نژاد و جریان سلطنت‌طلب نبوده هیچ‌وقت.
 
  این لطیفه مشهور است که در روزهای انقلابی سال 57 به فرح گفتند در ایام انقلاب فرانسه، سلطنت‌طلبان فرانسوی در خیابان شانزه‌لیزه به نفع لوئی شانزدهم و ملکه تظاهرات کردند. فرح هم می‌گوید پس چرا ایرانیان طرفدار پادشاهی چنین کاری نمی‌کنند. به او می‌گویند: ایرانیان پادشاهی‌خواه هم به نفع پادشاه تظاهرات کرده‌اند، ولی در شانزه‌لیزه!
 
  همه فلنگ را بسته و رفته بودند. اما حتی الان هم که بوی انقلاب به مشامشان خورده، باز نمی‌توانند پرشمار و انبوه در خیابان‌های این شهر و آن شهر غربی به نفع احیاء سلطنت تظاهرات کنند. حامد اسماعیلیون که عمر فعالیت سیاسی‌اش پنج سال است، از این حیث صدبرابر قوی‌تر از سلطنت‌طلبان ظاهر شده. او دست کم توانست چند ده هزار نفر را در راستای خواست سیاسی‌اش بسیج کند. 
 
  باری، آدمیزاد اگر مشغول کارهای بزرگ باشد، درگیر امور حقیر نمی‌شود. عقده‌گشایی بر سر قبور مخالفان سیاسی، نشانۀ هر چه باشد، نشانۀ قدرت یک جریان سیاسی نیست. چیزی است از جنس نفرین و ناله کردن. آدم وقتی نفرین می‌کند که دستش به جایی نمی‌رسد و خودش نمی‌تواند واقعیتی را که خوش ندارد، تغییر دهد یا خصمی را که از او بیزار است، به زمین گرم بزند!

  قبلا در یادداشت "ساعدی و سلطنت‌طلبان" نوشتیم که ساعدی در سال 1353 به زندان افتاد و یکسال بعد آزاد شد. همه، از جمله شاملو، گفته‌اند که او وقتی از زندان بیرون آمد، آدمی خسته و شکسته بود که دیگر نمی‌توانست حتی خلاقیت هنری سابقش را داشته باشد. از سوی دیگر، ساواک در سال 1355 هر دو گروه فداییان خلق و مجاهدین خلق را کاملا سرکوب کرده بود.

 خود شاملو هم در سال 1355 ایران را به نشانۀ اعتراض به فقدان آزادی بیان ترک کرده بود.   

 بنابراین اگر مردم ایران در سال 1357 به خیابان‌ها نمی‌آمدند، ساعدی و شاملو و سایر روشنفکران ادبی منتقد رژیم شاه، محال بود بتوانند تغییری در صحنۀ سیاسی ایران پدید آورند. وانگهی، مگر شاملو و ساعدی چند نفر مخاطب داشتند. خود شاملو می‌گفت اکثریت مردم اصلا شعرهای مرا نمی‌فهمند و اطلاق عنوان "شاعر ملی" بر من، نادرست است. 
 
  آن چند میلیون نفری که در عاشورای سال 57 علیه شاه تظاهرات کردند، قطعا اکثرشان اشعار شاملو را نخوانده بودند. نمایشنامه‌ها و داستان‌های ساعدی که بماند. وانگهی شاملو مدتی قبل از برگزاری رفراندوم 12 فروردین 1358، صریحا گفت که محتوای جمهوری اسلامی برای من روشن نیست و به همین دلیل در این رفراندوم شرکت نمی‌کنم چراکه نمی‌دانم چرا باید به جمهوری اسلامی رای مثبت یا منفی بدهم. 
 
  کسانی که انقلاب کردند، بخش عظیمی از مردم ایران بودند و کسانی که در رفراندوم 12 فروردین به جمهوری اسلامی رای دادند، اکثریت قاطع ملت بودند. نادیده گرفتن این واقعیات و عقده‌گشایی سر قبر ساعدی و شاملو، به خوبی نشان می‌دهد که سلطنت‌طلبان نمی‌خواهند به سراغ اصل قصه بروند.
 
  اصل قصه این است که ملت ایران رژیم شاه را سرنگون کرد؛ وقتی که ساعدی غمگین در کنج عزلت خزیده بود و شاملو هم اصلا در ایران نبود. اما انتقاد مدام از "ملت ایران" صورت خوشی برای جریان سلطنت‌طلبِ مدعی ملی‌گرایی ندارد. پس این جریان ترجیح می‌دهد دائما به چهره‌های برجستۀ جریان روشنفکری ادبی چپگرا در دهۀ 1350 بتازد. لازمۀ چنین کاری، ضریب‌دادن به نقش سیاسی این روشنفکران و انداختن مسئولیت انقلاب بر دوش آنان است. 
 
  این ادعا که شاملو ملت ایران را بدبخت کرد، در واقع فرار از پذیرش این واقعیت است که انقلاب 57 کار خود ملت ایران بود. از سوی دیگر، سلطنت‌طلبان حاضر نیستند نقش شاه را در وقوع انقلاب 57 بررسی کنند چراکه لازمۀ چنین کاری، اتخاذ رویکردی انتقادی به "اعلیحضرت" است.  

   آن‌ها نقش ساعدی و شاملو را در وقوع انقلاب بیشتر از نقش شاه می‌دانند. 

اگر هم چنین نظری نداشته باشند، باز ترجیح می‌دهند به جای انتقاد از شاه، صرفا از ساعدی و شاملو و چند روشنفکر ادبی دیگر انتقاد کنند که قطعا اکثریت مردم ایران خوانندۀ اشعار و داستان‌ها و نمایشنامه‌ها و مقالات و نظراتشان نبودند. 
 
  نادیده گرفتن دیکتاتوری شاه و عدولش از قانون اساسی مشروطه و تن ندادنش به تقسیم قدرت و بی‌معنا شدن انتخابات در دوران حکمرانی مطلقۀ او (1332 تا 1357) و بزدلی‌اش در مواجهه با بحران‌ها و فرارش از کشور، هر بار که بحران از راه می‌رسید، و ضریب دادن به تاثیر افکار سیاسی شاملو و ساعدی و آگراندیسمان نقش این دو در وقوع انقلاب سال 57، نوعی بازخوانی تاریخ رندانۀ تاریخ است.
 
   رند کسی است که مسئولیت حرف و عملش را نمی‌پذیرد. پادشاهی که می‌گفت همه باید عضو حزب رستاخیر شوند وگرنه می‌توانند پاسپورتشان را بگیرند و از کشور خارج شوند، با همین حرفش مشغول کاشتن بذر انقلاب در جامعه بود. ممانعت از آزادی تحزب نیز سیاست یا عملی بود در خدمت وقوع انقلاب. 
 
اینکه شاه را بابت سخنان و اعمالش در وقوع انقلاب 57 مسئول و مقصر ندانیم و ذره‌بین برداریم و اشعار شاملو و نمایشنامه‌ها و داستان‌های ساعدی را موشکافی کنیم جهت تبیین علل انقلاب، یعنی بازخوانی رندانۀ تاریخ. سلطنت‌طلبان دقیقا مشغول چنین کاری‌ هستند چراکه نمی‌خواهند مسئولیت رژیم سلطنتی را در وقوع انقلاب 57 بپذیرند.

منبع خبر "عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.