یکی از دورههای حیاتی آن محسوب میشود و در واقع تجدید انرژی در ارکان مختلف آن محسوب میشود.
اما رئیس ستاد ارتش فقط موفق به انجام یک دور کوچک از انتصابها آن هم در روزهای اولیه حضور کاتس در وزارت جنگ شد، بعد از آن همه چیز به حال تعلیق در آمد، اکنون نیز در مقابل این اختیار وی از او هزینه میخواهند.
این بار هالیوی تنها کسی نیست که مجبور به این باج دهی است بلکه باید دهها و شاید صدها افسر از سرهنگ به پایین هم جزو قربانیان این باج گیری محسوب میشوند.
به طور مثال تیپ گفعاتی نیروهایش در تمام روزهای جنگ در خط درگیری حضور دارند، باید تغییراتی در ساختار آن ایجاد شود، این یگان به شدت فرسوده و خسته شده است و نیازمند این تغییر و تحول است، باید کسانی بروند و کسانی جایگزین شوند، هر یک از اعضای این تیپ خانواده و فرزندانی دارد و زندگی و برنامه ریزی برای آن داشته است، اما وقتی این انتصابها را متوقف میکنی زندگی صدها خانواده بدین شکل متوقف میشود.
امروز آنچه که کاتس را رو در روی هالیوی قرار داد، انجام تحقیقات توسط ارتش در رابطه با ۷ اکتبر نیست بلکه کاتس از این امر ناراحت و عصبانی است که رئیس ستاد حاضر نیست خود را ملزم به اجرای قانونی کند که کاتس و همفکرانش در حال تدوین آن هستند (فرار حریدیها از سربازی).
بدین شکل هالیوی اگر از این قانون حمایت نکند، جریان طرفدار این قانون او را تضعیف خواهد کرد.
با این حال مشکل آن است هالیوی هم کسی نیست که این فشارها او را تحت تاثیر قرار بدهند، چون او جهنم را در ۷ اکتبر به چشم دیده است و این جهنم تا ابد هم به نام او ثبت خواهد ماند.
گرچه به هر شکل هالیوی برای مدت طولانی رئیس ستاد باقی نخواهد ماند، وقتی تحقیقات به پایان برسد او هم استعفا خواهد داد و به طور حتم این دار و دسته رئیس ستاد دیگری را منصوب خواهند کرد، کسی که هم که این انتصاب را به اطلاع کابینه میرساند، کاتس خواهد بود اما کسی که نام جانشین را انتخاب میکند، نتانیاهو است.