به گزارش همشهریآنلاین به نقل از فارس، حمیدرضا حاجیبابایی، نایب رئیس اول مجلس شورای اسلامی، در گفتوگویی با خبرگزاری فارس، با توجه به ایام شهادت شهید سلیمانی، جزئیاتی از سفر سال 97 ایشان به همدان و سخنرانی معروف شهید سلیمانی را بیان کرد که مشروح این گفتوگو در ادامه آمده است:
خاطرهای از لحظهای ویژه در نماز عید فطر
برای اولین سوال درباره نقش شهید قاسم سلیمانی و سایر فرماندهان در عملیات رمضان ۱۳۶۱ و همچنین خاطرهای از حضور در مراسم نماز عید فطر سال ۱۳۹۷ چه نکاتی را مطرح کردند؟
در سال ۱۳۶۱، شهید قاسم سلیمانی فرماندهی قرارگاه نیروهای کرمان را بر عهده داشت. عملیات رمضان در ۲۴ تیرماه همان سال انجام شد. در این عملیات، فرمانده نیروهای همدان، برادرم شهید علیرضا حاجیبابایی بود. شهید خرازی فرمانده نیروهای اصفهان، شهید همت فرمانده نیروهای تهران، و شهید باکری فرمانده نیروهای آذربایجان بودند.
در عملیات رمضان حدود ۱۰ تیپ شرکت داشتند و از همدان نیز ۱۲۰۰ نفر در قالب سه یا چهار گردان حضور داشتند.
در روز عید فطر سال ۱۳۹۷، در مراسم نماز عید به امامت مقام معظم رهبری حضور داشتیم. در این مراسم، آقای مطیعی شعر معروف «صف اول» را میخواندند. آن لحظهای که شهید سلیمانی نگاهی به بالا کردند و لبخندی زدند، مربوط به همان مراسم بود. بین من و شهید سلیمانی نیز آیتالله احمد خاتمی نشسته بودند.
ماجرای تشکر حاج قاسم از حاجی بابایی
شهید سلیمانی از شما بابت چه موضوعی تشکر کرد و درخواست شما از شهید سلیمانی چه بود؟
دو هفته پیش، در انتخابات هیئترئیسه مجلس، من، آقای لاریجانی و آقای عارف برای ریاست کاندیدا شده بودیم. در مرحله اول، آقای عارف بیشترین رأی را آورد، آقای لاریجانی در رتبه دوم قرار گرفت و من سوم شدم. در مرحله دوم، ما حمایت خود را به آقای لاریجانی معطوف کردیم که باعث شد رأی او افزایش یابد و در نهایت پیروز شود.
شهید سلیمانی سرش را جلو آورد و به من گفت: «خواستم دو تشکر صمیمانه از شما کنم.» از اینجا به بعد، ترجیح میدهم جزئیات بیشتری نگوییم.
شهید سلیمانی گفت: «به خاطر کاری که در مجلس کردی از تو تشکر میکنم.» من هم گفتم: «خیلی ممنون. حالا من یک خواسته از شما دارم. میدانید ۲۴ تیرماه چه روزی است؟» شهید سلیمانی پرسید: «چه روزی است؟» پاسخ دادم: «۲۴ تیرماه سالگرد عملیات رمضان است. شب بیست و یکم یا بیست و دوم ماه رمضان، در منطقه کوشک، شما شب با شهید حاج بابایی جلسهای داشتید.»
به خاطر شما به همدان میآیم
در عملیات رمضان، نیروهای کرمان و همدان چگونه به پیروزی رسیدند و چه تعداد از نیروهای همدان در این عملیات شهید یا جانباز شدند؟
نیروهای کرمان و همدان با همکاری یکدیگر موفق شدند محاصره عراق را بشکنند و عملیات را به پیروزی برسانند. در این عملیات، از مجموع ۱۲۰۰ نیروی همدان، حدود ۷۰۰ نفر به شهادت یا جانباز شدند. تعداد شهدای نیروهای کرمان را در حال حاضر در اختیار ندارم.
شهید سلیمانی گفت: «آقای حاجی بابایی، به خاطر شما به همدان میآیم.» سپس افزود: «شهدا جایگاه ویژهای دارند.» به فرمانده سپاه همدان و مسولان این موضوع را اطلاع دادیم، اما اصلاً باور نمیکردند و گفتند: «واقعاً آقای سلیمانی در این موقعیت می خواهند به همدان بیایند؟» با این حال، آقایان تمام شهر را آماده کردند و هماهنگیهای لازم را انجام دادند.
جزئیات مکالمه شهید سلیمانی درباره حضور در همدان
چه اتفاقی باعث شد که برنامه سخنرانی شهید سلیمانی به تأخیر بیفتد؟
قرار بود شهید سلیمانی در تاریخ ۲۴ تیر برای سخنرانی به همدان بیایند. همه چیز آماده شده بود، اما یک هفته مانده به آن روز، تلفنی از خارج از کشور به من شد. مکالمه چند بار به افراد دیگری وصل شد تا نهایتاً شهید سلیمانی پشت خط آمد و گفت: « آقای حاجی بابایی، اینجا اتفاقی افتاده و نمیتوانم بیایم.» من گفتم: «شما همانجا بمانید، چون مهم است. ما صبر میکنیم و برنامه را نگه میداریم تا شما بیایید.» شاید این لطف خدا بود که ما را به صبر واداشت. چند روز بعد، دوباره تماس گرفتند و گفتند که میتوانند بیایند. ما هم پنجشنبه پنجم مرداد را برای مراسم اعلام کردیم و ایشان در آن روز به همدان آمدند.
صبحانه را در سپاه همدان خوردیم. پس از آن، شهید سلیمانی به اتاقی رفت و در اتاق باز بود. ما از بیرون میدیدیم که ایشان نشستهاند و مشغول نوشتن برخی مطالب هستند. سپس آمدند و از ما خواستند تا برنامه را اعلام کنیم. فرمانده سپاه گفت که قصد داریم به منزل دو شهید برویم؛ یکی شهید حجازی و دیگری شهید خوش لفظ سپس برای سخنرانی به مصلی خواهیم رفت.
درخواست شهید سلیمانی برای دیدار با حاج جلال
من گفتم یک سفارشی دارم. توضیح دادم که یکی از فرماندهان گردان ما که در عملیات رمضان حضور داشت و بعدها فرمانده تیپ و فرمانده سپاه همدان شد، حاج جعفر مظاهری است. او در آن زمان به عنوان «بقیهالسّیف» شناخته میشد. حالا وضعیت ایشان به گونهای است که به دلیل آسیبهای شیمیایی که دیده، نمیتواند به راحتی بیرون بیاید و همچنین توانایی صحبت کردن زیادی ندارد. شهید سلیمانی سپس گفت که اینجا هم میرویم.
سپس شهید سلیمانی گفت: «میخواهم منزل حاج آقای شما برویم.» هیچکس نه به او گفته بود که پدر من در قید حیات هست یا نیست.
مقایسه رفتار شهید سلیمانی و مقام معظم رهبری از دید حاجیبابایی
شما در صحبتهای خود اشاره کردید که بسیاری از رفتارهای شهید سلیمانی شبیه به رفتار مقام معظم رهبری بود. چگونه این شباهتها در برخورد با مردم و توجه به جزئیات نشاندهنده ویژگیهای مشترک این دو شخصیت بزرگ است؟
بله. این کار شهید سلیمانی شبیه به رفتار مقام معظم رهبری بود. بسیاری از کارهای شهید سلیمانی را به نوعی از رفتار آقا دریافت کردم؛ یعنی کاملاً مشابه بودند. در سال ۱۳۸۳، اتفاق مشابهی افتاد. آن سال، مقام معظم رهبری به همدان آمدند. من بین جمعیت نشسته بودم. آن زمان آقای وحید دستیار ویژه آقا بود ایشان به من گفت که آقا با شما کار دارند.
من به سمت بالا رفتم و خدمت آقا رسیدم. رهبر انقلاب فرمودند: «من میخواهم پدر و مادر شما را ببینم.» من هم گفتم چشم. در زمان نماز مغرب و عشاء رهبر انقلاب داشتند اذان و اقامه می گفتند برگشتند و گفتند: «میخواستم پدر و مادر شما را ببینم چه شد؟» من نیز گفتم: « قرار بود آقای وحید هماهنگ کند.» آقا پاسخ دادند: «هماهنگی لازم نیست، فردا ساعت ۹:۳۰ صبح، همین اتاق.»
چرا به من میگویی شهید سلیمانی؟
بعد از سخنرانی شهید سلیمانی، چه گفتگوهایی میان شما و ایشان رخ داد؟
رهبر انقلاب به من گفت: «آقای حاج بابایی، این توضیحاتی که تو دادی، در خانواده شما به نظر میرسد جز تو کسی سرپا نیست.» شهید سلیمانی نیز گفت: «من میخواهم بروم حاج آقا را ببینم، ولی به او بگویید برای ما چای لیوانی بیاورند.» این حرفش را با یک عشق و صفای خاصی گفت که واقعاً دلنشین بود.
هر دیداری که با شهید سلیمانی داشت، بیشتر از هفت یا هشت دقیقه طول نمیکشید. از دوربین فراری بود. در آن سخنرانی معروف که ایشان ترامپ را قمارباز خطاب کردند و گفتند: «ما ملت امام حسینیم» همه این الفاظ برای آن سخنرانی است.
هیچگاه قلهای بلندتر از این در سخنرانیهای شهید سلیمانی ندیدم. ایشان با آن سخنرانیاش هیمنه آمریکا را به زمین ریخت، واقعاً آمریکا و اروپا را به هم ریخت. تمام بچههای حزباللهی و انقلابی که آنجا بودند، مانده بودند که آیا باید دست بزنند یا صلوات بفرستند. فضای بینظیری ایجاد شده بود.
مصلای همدان آن روز محشری بود. در آنجا شهید سلیمانی گفت: «من حریف شما هستم، ما به خودتان نزدیکتر هستیم.» بعد از سخنرانی، سوار ماشین شدیم تا به سمت سپاه برویم برای ناهار. در حین مسیر، شوخی کردم و گفتم: «شهید سلیمانی، خوبی؟» ایشان با تعجب گفت: «چرا به من میگویی شهید سلیمانی؟ من کجا شهادت کجا؟» من گفتم: «انشاءالله شما ۱۰۰ سال زنده باشید. اینجا شما شهید شدید. پدر ترامپ و آمریکا و اروپا و هر چیزی که بود را درآوردید. دیگه چیزی باقی نمانده است. اگر فقط به شهادت شما کفایت کنند خیلی است!» شهید سلیمانی با خنده گفت: «ولش کن، ما کجا و شهادت!»
شهید سلیمانی هیچ وقت بیهدف جایی نمیرفت
چه ویژگیهایی در شهید سلیمانی مشاهده کردید که باعث میشد هیچگاه بیهدف به جایی نرود؟
در سپاه تعدادی از بچههای شهدای مدافع حرم آمده بودند، نشستیم، حال و احوال کرد، گپی زد و عکس گرفت. بعد ناهار خوردیم و شهید سلیمانی گفت: «پاشید بریم.» ما هم به سمت منزل حاج آقا رفتیم. ایشان دو ساعت و نیم آنجا نشستند. بعداً فهمیدیم که یکی از اهداف ایشان از آمدن به همدان همین دیدار بوده است. شهید سلیمانی در هر سفری که به هر استان داشت، قلههایی را نشان میداد. ایشان هیچ وقت بیهدف جایی نمیرفت.
یک آقایی در سخنرانی گفت: «چرا نظامیان سخنرانی میکنند؟» من در مجلس پاسخ دادم که شما منفعلید. دولت شما منفعله. اگر شما منفعل نبودید، اگر شما این حرفها را میزدید و جواب ترامپ را میدادید، اصلاً نیاز نبود که ایشان این حرفها را بزند. ما حتی از او خواهش میکردیم که از این صحبتها نزند. جور شما را دارد می کشد و به جای شما دارد صحبت می کند.
چرا صدام نماز جمعه روز قدس همدان را بمباران کرد؟
ماجرای حمله صدام به نماز جمعه روز قدس همدان را تعریف کنید؟
شهید سلیمانی در سخنرانی که داشتند گفتند که بچههای همدان و کرمان توانستند این محاصره را شکستند. جالب است که یک خاطره بزرگ کشوری در اینجا وجود دارد که کمتر به آن پرداخته شده است. به تلافی این شکست که توسط نیروهای کرمان و همدان به دشمن وارد شد، صدام نماز جمعه روز قدس همدان را بمباران کرد. آیتالله نوری همدانی نماز جمعه همدان را میخواند.
۲۵۰ شهید و جانباز در این حمله به شهادت رسیدند. با این ۷۰۰ شهید عملیات رمضان، استان همدان هیچ واقعهای به اندازه عظمت و شهادت این واقعه نداشته است. شهید سلیمانی نیز گفت که نزدیکترین معارک به معارک کربلا، عملیات رمضان بوده است.
پاسخ جالب شهید سلیمانی به فرمانده سپاه همدان
در شرایط بسیار سخت عملیات، شهید سلیمانی و دیگر فرماندهان چگونه با ایثار و فداکاری خود به پیروزیهای بزرگ دست یافتند؟
در وسط میدان، بدون سنگر، در شرایطی بسیار سخت و خطرناک. برادرم که فرمانده بود، چگونه شهید شد؟ از همین چهار لوله ضد هوایی که به این شکل گرفته و شلیک کردند. در آن شرایط دیگر هیچ سنگری وجود نداشت که بتوانند از آن پناه بگیرند. آقای سیفی کار کتابی درباره این عملیات نوشتند به نام رقص خاکریز است.
چرا به شهید سلیمانی می گویند «مکتب شهید سلیمانی» بررسی دقیق کردم ایشان کارهای راهبردی انجام میداد. این جلسه به مدت دو ساعت و نیم برگزار شد، شهید سلیمانی در تمام مدت دستش روی شانههای حاج جلال بود و حاج جلال هم دستش در دست حاج قاسم بود و با هم تعریف میکردند، هرکس هرطور که دلش میخواست فیلم میگرفت و آزادی کامل داشت. صدا و سیما دو ساعت و نیم فیلم گرفت.
فرمانده سپاه به شهید سلیمانی گفت: «آقای حاج قاسم، ما با حاج جلال یک دعوا داریم. حاج جلال را درستش کن.» فرمانده سپاه همدان هم گفت: «هر کاری میکنیم، برای جانبازی پرونده تشکیل نمیدهد. در بمبارانی که در همدان انجام شد، خود ایشان و مادرش آنجا مجروح شدند. برای دومین بار در عملیات بیتالمقدس مجروح شد همچنین در زمان کرونا مشخص شد، در عملیات کربلای5 شیمیایی شد.»
شهید سلیمانی خیلی زیبا کار میکرد و گفت:«شما خیلی با ایشان کار نداشته باشید. پرونده جانبازی ایشان را بنویسید و انجام بدهید. فردا نگویند که دروغ بوده. نگویند ایشان اصلا جانباز نبوده، ولی آزمایشگاه نبرید، خودتان پرونده ایشان را درست کنید.»
سخنان ایشان دو ساعت و نیم طول کشید. بعد از آن، بلند شد تا برود. پس از خداحافظی عمیق و با نهایت احترام و کار خاصی که انجام داد، جلسه تمام شد.
ماجرای سفارش کتاب حاج جلال توسط شهید سلیمانی
شهید سلیمانی چرا گفتند خاطرات حاج جلال چاپ شود؟
یک ماه بعد خواهرم به من زنگ زد و گفت: «یک گروهی آمدهاند و گفتهاند که میخواهند زندگینامه حاج آقا را بنویسند.» ما زنگ زدیم به بنیاد شهید و آنها گفتند: «این افراد را نمیشناسیم و برای همدان نیستند.» بههمین دلیل مشکوک شدیم و اجازه ندادیم.
یک ماه بعد، با سردار مجیدی، فرمانده سپاه همدان، کاری داشتم، یکدفعه به ذهنم رسید که آن گروه چه کسانی بودند. گفتم: «یک عده آمده بودند برای فلان کار.» سردار مجیدی گفت: «شهید سلیمانی فرستاده بودند که زندگینامه ایشان را ضبط و چاپ کنید.» پس از پیگیریهای دوباره آنها آمدند و کار را شروع کردند.
شهید سلیمانی من را دید و پرسید که چه شد. من هم به ایشان گفتم: «آقای مرتضی سرهنگی شروع به کار کرده است و خانمی به نام لیلا نظری گیلانده را بهعنوان نویسنده انتخاب کردهاند تا زندگینامه را بنویسد.»
چه زمانی کتاب حاج جلال به چاپ رسید؟
هر برنامه و مراسمی که بود و همدیگر را میدیدیم در مورد کتاب سوال میکرد. من هم به شوخی میگفتم: «به اندازه خودت اطلاع دارم، الان نمیدانم چه کار دارند انجام میدهند. میدانم خانم ترکزبان آمده به منزل ما، مادر من هم ترکزبان است، با هم رفیق شدهاند و دارند کتاب را مینویسند.» سردار شهید شد و چهار ماه بعد از آن، کتاب منتشر شد.
بعدها متوجه شدیم که دلیل حضور شهید سلیمانی در همدان چه بوده است. قرار بود ایشان یک سخنرانی انجام بدهند که بهطور خاص، ابهت دشمنان را به هم بریزد و یک سخنرانی بینالمللی باشد که اقتدار جمهوری اسلامی ایران را ارتقا دهد. این کار به هر دلیلی در همدان اتفاق افتاد.
تا آن لحظه، در طول ۳۶ سال گذشته، هیچگاه در استان همدان برای شهدای عملیات رمضان مراسمی برگزار نشده بود و این نخستین بار بود که چنین مراسمی در همدان انجام میشد.
ما هم باور نمیکردیم که چرا شهید سلیمانی تصمیم گرفت به همدان بیاید. این حاج جلالی که حالا کتابش بیرون آمده، تا آن لحظه نه با کسی کار داشت، نه توقع داشت برای مراسمی شرکت کند، نه انتظار داشت که در صف جلو بنشیند و نه هیچگاه توقع داشت کسی از او تشکر کند. ایشان هیچگاه به دنبال توجه یا تشکر نبود و همیشه در کنار دیگران بهخودش مشغول بود.
شهید سلیمانی یک نظامی صرف نبود
شهید سلیمانی یک نظامی صرف نبود. رفتارهای ایشان را با رفتارهای رهبری مقایسه کردم و متوجه شدم که در بسیاری از مسائل، این دو بسیار به هم نزدیک بودند. نوع گفتمان، نوع حرف، نوع ارجاعات، نوع بیان همه به هم شبیه بود. نقش شهید سلیمانی در آن کار بزرگی که در همدان اتفاق افتاد، همچنان در نوعی مظلومیت باقی مانده است.
با اینکه بسیاری کتابها درباره شهید سلیمانی نوشته شده و درباره ایشان صحبتها و توصیفات زیادی مطرح شده، اما اگر روزی سفر شهید سلیمانی به همدان توسط یک گروه هنری و خلاق وقتی به تصویر کشیده شود، خواهید دید که اهداف او روشنتر میشود. رفتارها، نوع کار، سخنرانیها، رفت و آمدها، بحثها و گفتگوهایی که من حالا فقط قسمتی از آنها را در حد مختصر بیان کردم، یک قلعه بلندی از مکتب شهید سلیمانی ساخته خواهد شد. که دنیا را متحر می کند و به ویژه بر نسل جوان و مردم ایران، تاثیرات بسیار عمیق و شگرفی خواهد داشت.
روح شهید سلیمانی انشاءالله شاد باشد و انشاءالله با سیدالشهدا (ع) محشور شوند. ایشان افتخار بزرگی برای این دنیا و برای دنیای ایران و ملت ما بودند.
با تشکر از اینکه وقت گذاشتید.
ممنونم.