سردار سرتیپ اسماعیل کوثری که در دوران دفاع مقدس از همرزمان سردار سلیمانی بود، در گفت و گو با ایسنا، نحوه فرماندهی سردار سلیمانی در دوران جنگ، مبارزه با اشرار در جنوب کشور و همچنین سپاه قدس را تشریح کرد؛ او از مردمی بودن سردار دلها گفت و اینکه حاج قاسم همیشه خود را «سرباز» میدانست.
او در بخشی از این گفت و گو بیان کرد: هشدارهایی به حاج قاسم درباره احتمال به شهادت رسیدنش داده شده بود که ایشان در پاسخ می گفت، دیگر کار از این حرفها گذشته است، من میروم و میآیم. رضایت خدا هرچه باشد، همان را قبول دارم.
کوثری در نهایت سخنانش را با این جمله به پایان رساند که اگر امروز «حاج قاسم» زنده بود، خیلی برای ما عالی بود اما جای «حاج قاسمها» پر میشود.
گفتوگوی خبرنگار ایسنا با اسماعیل کوثری عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی و نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی را در زیر بخوانید:
شهید سلیمانی همواره خود را سرباز مردم معرفی میکرد که ناشی از روحیه و ویژگی شخصیتی این شهید بزرگوار است. بر همین اساس امسال و در پنجمین سالگرد شهادت سردار سلیمانی، کمپین «سرباز وظیفه» تشکیل شده است. به باور شما چرا سردار سلیمانی همواره خود را «سرباز مردم» معرفی میکرد؟
امام (ره) نهضت انقلاب را در سال ۱۳۴۲ شروع کرد که من آن زمان ۸ سالم بود. در آن دوران ما در خانه رساله حضرت امام را داشتیم اما پدرمان اجازه نمی داد که از آن علنی استفاده کنیم چرا که در صورت اطلاع ساواک از وجود رساله امام (ره)، خانه مورد تعرض قرار می گرفت.
بعد از گذشت آن دوران و در ایام انقلاب، همه بچه ها به عنوان یاری کننده حضرت امام وارد میدان شدند و در ذهن حاج قاسم هم یاری به امام بود نه اینکه به فکر درجه و جایگاهی برای خودش باشد لذا عدهای که با امام ارتباط مستقیم داشتند، به عنوان شاگرد امام قضایا را دنبال می کردند و ما نیز آن زمان جوان بودیم و حاج قاسم عزیز از یک روستای دور افتاده در جنوب کرمان در عرصه حضور داشت.
حضرت امام قلبها را تسخیر کرده بود بعدها هم طبق قانون اساسی سپاه پاسداران به عنوان حافظ دستاوردهای انقلاب اسلامی تشکیل شد لذا در مرحله اول همه بچهها برای حفظ انقلاب دور هم جمع شدند و در مرحله دوم و با شروع جنگ، براساس تکلیف و مسئولیت وارد میدان شدیم.
حضرت امام در آذر ۵۸ فرمان تشکیل بسیج ۲۰ میلیونی را صادر کردند و بعد هم فرمان یاری جوان به نیروهای مسلح صادر شد. آن زمان حاج قاسم کارمند بهزیستی بود و بنا به درخواست امام کارمندی را رها و در صحنه حضور پیدا کرد. نیت حاج قاسم عمل به تکلیف بود لذا از همان ابتدا خود را سرباز و بسیجی می دانست
البته بازهم می گویم که بچه ها دنبال گرفتن درجه و موقعیت نبودند کما اینکه بعد از پذیرش قطعنامه و پایان جنگ، خیلی از بچه ها می خواستند بروند اما حضرت آقا فرمود که ارتش جای خود را دارد و باید سپاه در عرصه باقی بماند و این مسیر تداوم پیدا کرد لذا حاج قاسم و امثال حاج قاسم از همان ابتدا خود را سرباز و بسیجی میدانستند و خبری از درجه و جایگاه نبود به طوری که آن زمان حتی بچهها حقوق نمیگرفتند. ممکن است بگویید که پس آنها چطور زندگی می کردند؛ آن ایام هر فردی به وسع خودش چیزی داشت مثلا من قبل از انقلاب فوتبالیست بودم و درآمدی داشتم و بعد از پایان خدمت میخواستم دانشگاه بروم اما بنا بر فرمان امام در صحنه حضور پیدا کردم.
نیت حاج قاسم عمل به تکلیف بود ولی همیشه خود را سرباز می دانست و پویش «سرباز وظیفه» هم به همین دلیل تشکیل شد.
از سردار سلیمانی به عنوان «سردار مردمی» یاد می شود. چرا چنین لقبی را به حاج قاسم دادند؟
به حاج قاسم بعد از دوران جنگ، ماموریت مبارزه با اشرار و قاچاقچیان در جنوب و غرب کشور را دادند. حاج قاسم با داشتن اختیاراتی از شورای عالی امنیت ملی، اشرار و قاچاقچیها را دعوت به کسب و کار می کرد که این اقدام اثر بسیار خوبی داشت. روش حاج قاسم این نبود که برای مبارزه با آنها از همان ابتدا با توپ و تانک وارد شود بلکه اول پیغام میفرستاد که اگر کار میخواهید شرایط آن فراهم است و همین روش در ترغیب بقیه موثر بود البته در این بین اشراری هم بودند که از بین برده شدند و در نهایت امنیت زیادی در جنوب کشور مخصوصا در منطقه سیستان و بلوچستان و جنوب کرمان ایجاد شد و حاج قاسم توانمندی خود را بعد از ۸ ساله دفاع مقدس نشان داد.
نحوه فرماندهی حاج قاسم در زمان جنگ چگونه بود؟
یادم است که حاج قاسم در عملیات فتح المبین تیپ ۴۱ ثارالله را تشکیل داد که نیروهای آن عمدتا از استان کرمان، استان سیستان بلوچستان و استان هرمزگان یعنی از جنوب غرب کشور بود. آن زمان ایشان ۲۵ سال سن داشت و تا آخر جنگ ایستاد. پس حاج قاسم از همان ابتدا مسئولیت پذیر بود و با مردم ارتباط تنگاتنگ داشت و اینگونه نبود که ایشان آموزش دیده و کانالیزه شود کما اینکه هیچ کدام از ما اینگونه نبودیم. حاج قاسم مخلص، صادق و مسئولیت پذیر بود و ارتباط تنگاتنگی با مردم داشت
اینکه حاج قاسم بعد از شهادت بیشتر از قبل شناخته شد به دلیل جنایت آمریکایی ها و به اصطلاح خودشان ترامپ قمارباز بود که ایشان را ترور کرد و علنی هم به این جنایت اعتراف کرد. دلیل دیگر این است حاج قاسم فراتر از ایران و در منطقه کار می کرد و بعد بین الملل پیدا کرده بود. ایشان اخلاص، صداقت و پاکی داشت نه اینکه به دلیل ارتقای درجه مغرور شود و حالت متکبرانه پیدا کند. ایشان همچون درختی بود که هرچه میوههایش بیشتر میشود، سرش خم میشود؛ این مشی را از امام و آقا یاد گرفته بود.
چرا سردار سلیمانی بعد از مدتی وارد نیروی قدس سپاه شدند؟
بعد از اینکه حاج قاسم امنیت را در جنوب غرب کشور برقرار کرد و استعداد خود را به خصوص درباره منطقه نشان داد، به عنوان فرمانده نیروی قدس سپاه منصوب شد که قبل از آن آقای وحیدی در سپاه قدس بود و آقای قاآنی جانشین بود.
البته ریشه این موضوع به سال ۶۱ برمی گردد که رژیم اشغالگر قدس به جنوب لبنان حمله کرد و سه روزه به بیروت رسید. آن زمان برخی کشورها به ایران گفتند که شما که مرگ بر اسرائیل می گویید و با اسرائیل ضدیت دارید، یگان بیاورید البته که در نهایت معلوم شد همه اینها توطئه بوده است چون ما مشغول عملیاتهای پی در پی بودیم و تقریبا ۸۰، ۹۰ درصد سرزمین را از دشمن پس گرفته بودیم که نمونه آن عملیات ثامن الائمه، شکسته شدن حصر آبادان، عملیات فتح المبین، عملیات الی بیت المقدس و آزادسازی خرمشهربود؛ آنها میخواستند ذهن و فکر ما را از این موفقیت ها منحرف کنند.
بعد از آن که اسرائیل به جنوب لبنان حمله کرد و سه روزه تا بیروت پایتخت لبنان پیش رفت، تیپ محمد رسول الله به فرماندهی حاج احمد متوسلیان و جانشینی همت و تیپ ۵۸ ذوالفقار از ارتش در سوریه رفتند اما کشورهای دیگر یگان نفرستادند. در همان ایام حضرت امام فرمود که «راه قدس از کربلا میگذرد». این مقدمهای برای تاسیس و تشکیل حزب الله بود و بعد از آن حاج قاسم در جهت تقویت حزب الله شروع به کار کردن کرد.
سپس سیاست بر تقویت حزبالله شد. البته حضرت امام از سال ۴۱ یعنی در زمان طاغوت و ۱۶ سال قبل از انقلاب بحث فلسطین را مطرح کرده بودند و مقام معظم رهبری نیز دقیقا همان سیاست را دنبال کردند که باید فلسطین آزاد شود لذا مجوز داده شد و حاج قاسم برای تقویت حزب الله و کمک به گروههای مثل حماس و جهاد اسلامی رفت که آنها هم درخواست داشتند. حاج قاسم به آنها در آموزش یاری و فضا را باز کرد. حاج قاسم در قدس نیز استعدادش را نشان داد. در نهایت کار به جایی رسید که دشمن احساس خطر بزرگی کرد که منطقه از دست آمریکا خارج می شود آن هم آمریکایی که قبل از انقلاب، روزی ۶ میلیون بشکه از نفت ایران را می برد. آمریکا با شرایطی مواجه شد که نه تنها نتوانستند جلوی جمهوری اسلامی را بگیرند که جمهوری اسلامی در حال گسترش و توسعه بود که بعد به نام جبهه مقاومت نامگذاری شد.
در چنین فضایی جنگ ۳۳ روزه اتفاق افتاد. حاج قاسم تجربه بدست آمده از جنگ عراق و ایران را در لبنان به کار گرفت و به فلسطین منتقل کرد که تجلی آن، این فرموده آقا شد که اگر بایستیم قطعا و یقینا پیروز هستیم.حاج قاسم تجربه بدست آمده از جنگ عراق و ایران را در لبنان به کار گرفت و به فلسطین منتقل کرد
حزب الله لبنان در جنگ ۳۳ روزه مقابل اسرائیلی ایستاد که پیش از آن حاکم مطلق منطقه بود. جنگ ۳۳ روزه بلایی به سر اسرائیل آورد که آخرش به التماس افتاد و حزب الله آتش بس را قبول کرد وگرنه کارش تمام شده بود. در اینجا حاج قاسم در صحنه بود و تجارب ۸ ساله دفاع مقدس را آن جا برد و این باعث شد که اسرائیل و آمریکا احساس خطر کنند. بعد از این اتفاقات برای ایجاد داعش تصمیم گرفتند.
دلیل حضور سردار سلیمانی در سوریه چه بود و چگونه داعش را از بین برد؟
حافظ اسد امام را قبول داشت لذا سوریه از اول تا آخر جنگ در کنار ما بود. آقای بشار اسد هم از توصیه پدرش می گفت که ایران را رها نکند.
ما چند سال قبل در قالب هیات ۵ نفره ای از مجلس برای دیدار با آقای بشار اسد به سوریه رفتیم. آن زمان ۸۵ درصد سوریه دست معارضین بود و فقط ۱۵ درصد دست دولت باقی مانده بود. آن جا از طرف حاج قاسم، حاج حسین همدانی حضور داشت. ایشان به ارتش گفت که باید مردم را با خودتان همراه کنید که ارتش قبول نکرد لذا با آقای بشار اسد صحبت کرد و او قبول کرد و به ارتش دستور داد. ۷۰ هزار نفر از کسانی که وفادار به سوریه بودند به نام دفاع وطنی تشکیل شد و بعد به ۱۳۰ هزار نفر رسید که این توان بالایی می خواست. ارتش به میدان آمد و حاج قاسم بچههای حزب الله را فراخوند و مردم عراق هم آمدند و در نهایت جبهه بسیار محکمی برای مقابله با داعش تشکیل شد.
از طرف دیگر داعش تا ۳۵ کیلومتری نزدیک مرز ما از داخل عراق از استان دیاله شده بود و می خواستند داخل خاک ما شوند. آن زمان مقام معظم رهبری به عنوان فرمانده معظم کل قوا به نیروهای مسلح فرمان داد که به آنها در داخل خاک عراق گفته شود که اگر پایتان را جلوتر بگذارید با ما طرفید و آنها فهمیدند که ما شوخی نداریم.
در این شرایط، حاج قاسم یک سری اقداماتی کرد و آیت الله سیستانی مردم را فراخواند و در عراق ۳۰۰ هزار نفر از نیروها سازماندهی شدند و نیروهای مردمی حشد شعبی را تشکیل دادند. در نهایت با برنامهریزی توانستند عراق و سوریه را از دست داعش نجات دهند. در اینجا بود که حاج قاسم با برنامهریزیاش و با داشتن اختیار از طرف ستاد کل نیروهای مسلح و فرمانده کل قوا کار به بهترین نحو در صحنه اجرا کرد. ایشان سخنرانی معروفی هم داشت که تا سه ماه دیگر داعش وجود نخواهد داشت و همان هم اتفاق افتاد. با ترور حاج قاسم حقانیت راه او برای ملت ها و دشمنی مردم با ظالمین روشن شد
بعد در همان زمان در رقابت های انتخاباتی ریاست جمهوری آمریکا بین کلینتون و ترامپ، گفته شد که برای این کار ۷۰۰۰ میلیارد دلار هزینه شده است. اقدامات آنها به نام سوریه و عراق بود اما اصل هدف را ایران قرار داده بودند که نتوانستند کاری از پیش ببرند. وقتی دیدند که نمی توانند کاری از پیش ببرند، به این نتیجه رسیدند که فرمانده ما یعنی حاج قاسم را ترور کنند منتها وقتی حاج قاسم را ترور کردند، حقانیت این راه برای خیلی از مردم و ملتها مشخص شد.
حاج قاسم به صورت رسمی به سوریه سفر کرده بود و به صورت رسمی در راه سفر به عراق بود که ترور شد. بعد از ترور حاج قاسم روشن شد که چقدر مردم با این ظالمین و کسانی که به نام حقوق بشر جنایت می کنند، دشمنی دارند.
اگر در شرایط فعلی سردار سلیمانی زنده بود، وضعیت منطقه چه تفاوتی داشت؟
خیلی تفاوت نمی کرد؛ وجود حاج قاسم خیلی اثر داشت اما اینکه بگوییم ایشان شهید شد و وضعیت به اینجا کشید، این طور نیست. در دوران جنگ تحمیلی نیز فرماندهان زیادی به شهادت رسیدند اما افراد دیگری جایگزین شده و کار دنبال شد.
البته اگر حاج قاسم، حاج احمد کاظمی، حاج احمد متوسلیان و شوشتری و آقای زاهدی بودند، به مراتب شرایط فرق داشت، اما جنگ است و در جنگ نان و حلوا تقسیم نمی کنند و بالاخره این زد و خوردها هست.
نمونه آن درباره مرحوم شهید بهشتی بود که چه مسائلی را مطرح می کردند اما حضرت امام فرمود که شهید بهشتی یک نعمت بود و بعد جایگزین ایشان کار را دنبال کرد. توانمندی و استعداد ایشان زیاد بود اما در نهایت کار دنبال شد. نمونه دیگر شهادت سید حسن نصرالله است که با بمبهای یک تنی ایشان را به شهادت رساند اما آیا حزبالله از بین رفت؟ حزبالله بعد از سیدحسن نصرالله از حالت دفاعی به حالت تهاجمی درآمد یعنی تا پیش از این از موشک هایی با برد ۱۵ و حداکثر ۲۰ کیلومتر استفاده می شد که یک مرتبه آن را به ۱۲۰ کیلومتر رساندند. پس این مسئله اعتقادی است بدان معنا که اگر پرچمی از دست یک فرمانده بیفتد فرمانده دیگری آن را برداشته و راه را ادامه می دهد. اگر پرچمی از دست یک فرمانده بیفتد فرمانده دیگری آن را برداشته و راه را ادامه می دهد
سید حسن نصرالله، نیل فروشان و سید هاشم صفی الدین شهید شدند و به ظاهر از میدان خارج شدند، اما اگر قرار بود با شهادت آنها همه چیز متوقف شود باید اسرائیل از رودخانه لیتانی میگذشت و به بیروت می رسید اما چرا این اتفاق نیفتاد چون هر کدام از رزمنده ها یک فرمانده هستند. در مقابل دشمنانی وجود دارند که همچون جنگ جهانی دوم برای رسیدن به پیروزی خود از بمب اتم استفاده کنند چون معتقدند هدف وسیله را توجیه می کند. پس اگر امروز حاج قاسم هم زنده بود همین اتفاقات به همین صورت پیش می رفت. البته حاج قاسم میدان را برای نبرد خیلی بزرگتر محکم کرد.
سردار سلیمانی در داخل کشور و بین سیاسیون محبوبیت خاصی داشت. ایشان در وصیت نامه خود توصیههایی به سیاسیون داشتند و در زمان حیات خود هم بر لزوم پرهیز از هرگونه دو قطبی سازی تاکید می کردند. چقدر لازم است در شرایط فعلی کشور موضوع پرهیز از دو قطبی سازی سرلوحه کار همه قرار گیرد و مسئولان با وفاق و همدلی و هم اندیشی مشکلات مردم را رفع کنند؟
همواره حضرت امام و مقام معظم رهبری بر این رویکرد تاکید داشتند چون ملت یکپارچه می تواند بر مشکلات غلبه کند. حاج قاسم هم چون بیشتر از بیرون به شرایط داخل کشور نگاه می کرد، همواره به این موضوع تاکید داشت منتها وقتی موضوع به سطوح پایینتر میرسد خود به خود این اختلافات به وجود می آید حال اینکه اگر انسانخودساخته باشد و مانند جبهه فکر کنند، این اتفاق نمی افتد؛ در جبهه کسی مسئولیت قبول نمی کرد چون امتیازی محسوب نمی شد و حتی برعکس هم بود چون بی خوابی فرمانده و حضور در منطقه و طراحی عملیات نسبت به بقیه بیشتر بود لذا در جبهه همه با هم یکپارچه بودند.
البته که این اختلاف افکنی بعد از جنگ از سیاسیون هم شروع شد که پایان سال ۶۶ روحانیت و روحانیون دو دسته شدند. به هر حال تقسیم شدن جریان های سیاسی به دو دسته اشکالی هم ندارد اما در نهایت باید محور کار خط رهبری باشد تا کار به خوبی جلو رود و وفاق پیاده شود نه اینکه حرف و عمل با هم متفاوت باشد.
به باور شما در شرایط فعلی کشور، مسئولان باید کدام ویژگی سردار سلیمانی را سرلوحه کار خود قرار دهند؟
حاج قاسم در درجه اول ولایتمدار و تابع محض ولایت بود و با خداوند و ائمه، انس داشت به طوری که هر چیزی که حضرت آقا میگفت را پیاده می کرد اما اکنون می بینیم که برخی ها تفسیر میکنند. حاج قاسم تابع محض ولایت بود و هرچه آقا می گفت را پیاده می کرد
برای شما کدام خاطره از سردار سلیمانی به یادماندنی است؟
بهترین خاطرات ما به دوران جنگ برمی گردد. در دی ماه سال ۶۵ در عملیات کربلا ۵ سختترین و شدیدترین زد و خورد برای ما و عراق رخ داد. یادم است که من و ایشان و آقا مرتضی قربانی در کانالی به فاصله از هم بودیم و هرچه آیه و حدیث بلد بودیم را پشت بیسیم می خواندیم تا دشمن متوجه وضعیت ما نشود.
خاطره دیگر به حضورم در یادواره شهدا در استان کرمان برمی گردد. در راه رفتن به یادواره، یک ساعت با حاج قاسم در هواپیما صحبت کردم، بعد وقتی وارد فرودگاه کرمان شدیم جمع ۱۷ نفره ای از رانندگان تاکسی برای سوار کردن مسافران هواپیما حضور داشتند که حاج قاسم در بین آنها رفت و با آنها روبوسی و احوال پرسی می کرد. این نمونه دیگری از مردمی بودن ایشان است.
خاطره ای هم از زمان بازگشت هیات ۵ نفره مجلس از سفر به سوریه و لبنان است که اتفاقی در هواپیما با حاج قاسم همراه شدیم. همان موقع حاج قاسم برای تشریح اوضاع منطقه صندلی را رها کرده و در کف هواپیما نشستیم و حدود یک ساعت وضعیت را به ما توضیح داد و ما هم موضوع را در کمیسیون پیگیری کردیم.
شما چگونه از شهادت سردار سلیمانی مطلع شدید؟
حدود ساعت ۴ صبح که برای خواندن نماز بیدار شدم از شهادت حاج قاسم اطلاع پیدا کردم البته حداقل سه بار به ایشان درباره احتمال به شهادت رساندنشان گفته بودم. حتی گفته بودم که حاجی ممکن است هواپیما را بربایند اما او در پاسخ گفت که دیگر کار از این حرف ها گذشته است، من می روم و می آیم. رضایت خدا هرچه باشد، همان را قبول دارم. حاج قاسم با آگاهی این مسیر رو طی می کرد نه اینکه بخواهد ترسی داشته باشد و سفر نرود
افراد دیگری هم به ایشان هشدار داده بودند چون ما میدانستیم این ها چه جرثومههایی هستند که به هیچ کسی رحم نمیکنند منتها حاج قاسم با آگاهی این مسیر رو طی می کرد نه اینکه بخواهد ترسی داشته باشد و سفر نرود. اکنون هم سایر فرماندهان چنین منش و رفتاری را دارند و همین کار را می کنند که اگر این طور نباشد رزمنده در خط مقدم نمی ایستاد. وقتی رزمنده می بیند که فرمانده جلوتر از خودش به خط مقدم می رود، آنها هم قبول میکردند.
اگر حاج قاسم بود، برای ما خیلی عالیتر بود اما جای «حاج قاسمها» پر میشود.
انتهای پیام