حدود دو سال پیش نیز فضای فرهنگی کشور آکنده نام کانون شد. طرحی برای الحاق کتابخانههای کانون به نهاد کتابخانههای عمومی مطرح شده بود که به اجماع بینظیر اهالی فرهنگ و صدور بیش از ده بیانیه و مسکوت ماندن آن طرح انجامید، اما اصل مسئله همچنان حل ناشده باقی ماند.
گرچه امروز مسئله کانون برای ما نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان موضوعی مهم و داغ محسوب میشود، مردم و حتی بسیاری از اهالی فرهنگ و هنر نیز از جزئیات این ماجرا باخبر نیستند و با ابهام و بهت به تماشای این جنجالها و ماجراها ایستادهاند.
آنان صادقانه از ما میپرسند درد شما چیست؟ شما چه مشکلی با کانون و وضعیتش دارید؟ برخی از ایشان همه انتقادها را ناشی از یک بازی سیاسی برای راندن یا ماندن یک جناح بر سر خوان کانون تلقی میکنند و برخی هم میگویند انتقادهای شما از جنس نوستالژی و خاطرهپرستی است و نمیتوان با ملاکهای دهه پنجاه و شصت عملکرد مدیران امروز کانون را مورد قضاوت قرار داد.
حالا در این یادداشت میکوشم به شکلی موجز و مختصر توضیح دهم که چرا وضعیت امروز کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را نه تنها مطلوب که مقبول نمیدانیم و میکوشیم با تغییرات ساختاری و بنیادین این نهاد و سرمایه ملی را به مسیر معقول و معهور خویش بازگردانیم.
کانون در سال ۱۳۴۴ تأسیس شد و تا پایان سال ۱۳۵۷ اولین مقطع فعالیت خود را گذراند. پس از یکی دو سال دوران گذار از حدود سال ۱۳۶۰ علیرضا زرین مدیرعامل کانون شد و پس از او در حدود سال ۱۳۷0 محسن چینیفروشان سکاندار این مهمترین برند ایرانی در حوزه کودکان و شناختهشدهترین نهاد فرهنگی ایرانی در جهان شد. در سال ۱۳۸8 پس از کش و قوسهای فراوان چینیفروشان از کانون رفت و این نهاد وارد دوره جدیدی از حیات خود شد. در آن مقطع و به دنبال دو دستگیهای سال 1388، جناح برنده انتخابات عملکرد و سوگیری کانون را به اندازه لازم با خود همراه نمیدید و ترجیح داد مدیری کاملا خودی و همسو در کانون بگمارد. همان زمان طی دو یادداشت با چند ماهی فاصله درباره عواقب نگاه سیاسی و ابزاری به کانون اظهار نگرانی و اعلام خطر کردم. از آن زمان تا به امروز مدیریت کانون به مقولهای سیاسی و تابعی از تغییر روسای جمهور بدل شده است.
گرچه قطعاً هر مدیر و هر دورهای اشکالات خاص خود را داشته است اما در کل در فضای عمومی و نگاه نسبی اهالی فرهنگ، حس تأییدی نسبت به کانون از زمان تاسیس تا سال 1388 وجود داشته و درباره کانون در فاصله سالهای ۱۳۸۹ تا به امروز و پنج مدیر کانون در این سالها چنین حسی به شکل عمومی و فراگیر وجود نداشته است. البته طبیعتاً این پنج مدیر نیز هریک محسنات و معایب خود را داشتهاند اما در مجموع فکر میکنم بیشترین انتقادها و نارضایتیها نسبت به مدیریت کانون در دولت دوم آقای روحانی و همچنین دوره فعلی روی داده باشد.
فارغ از گرایشهای سیاسی مدیران میتوان گفت کانون پس از سال ۱۳۸۹ تا به امروز همواره مسیر نزول را طی کرده؛ هرچند شیب و سرعت سقوط کم و زیاد شده باشد. برای چنین ادعایی قطعا مدرک و آمار و پژوهش نیاز است اما آنچه کم و بیش در پذیرش این تلقی در حرفها و نوشتههای اهل فرهنگ میبینیم از این دست است:
* بسیاری از فعالیتهای کانون مثل جشنوارهها و نمایشگاههای کتاب و مطبوعات و پژوهش تعطیل شده
* اثری از حدود ده پانزده مجلهای که کانون منتشر میکرده نمانده
* چاپخانه و بسیاری از منابع و داراییهای قبلی کانون دیگر وجود ندارد
* تولیدات انتشارات و سینما و تئاتر و موسیقی و اسباببازی با افت کمی و کیفی همراه بوده
* تعاملات کانون با اهالی اندیشه و ادب نزول یافته و همراهان کانون از مفاخر درجه یک به چهرههای درجه سه و چهار تقلیل یافته و دیگر تقریباً هیچ نام بزرگ و یا نسبتاً بزرگی با کانون همکاری ندارد
*کانون هیچ تعاملی با انجمنها و نهادهای مدنی و صنفی حوزههای خود ندارد
* بسیاری از نیروها و مربیان و کارشناسان کانون از این نهاد کوچیدهاند
* مربیان و کتابداران کانون از وضعیت شغلی خویش ناراضیاند
* کانون در مقطعی پاتوق چهرههای تلویزیونی و خوانندهها شد و در مقاطعی هم پاتوق حکیمان طب سنتی و حالا هم عرصه مداحان
* برنامههای کانون از سیاستگذاریهای کلان فرهنگی به سمت برنامههای مقطعی و مناسبتی و مطابق سیاستهای رسانهای روزانه تغییر یافته
* آموزش و پژوهش بیرونق است
* و ....
البته درباره هریک از ادعای فوق میتوان بحث کرد و برای اثبات یا رد آن به ارایه ادله پرداخت اما آنچه نقل شد برایندی کلی از نوشتهها و گفتههای عمومی در عرصه فرهنگ بود.
شرایط امروز کانون را قطعاً نباید تنها معلول مدیریت مدیران فعلی تلقی کرد. در این وضعیت، شرایط کلی و عمومی کشور، تحولات سیاسی و فرهنگی و اقتصادی، عملکرد مدیران قبلی، سیاستهای غلط فرهنگی در دولتها و مجلسهای مختلف و شورای عالی انقلاب فرهنگی، شرایط جهانی، شرایط منطقهای و ... دخیلاند.
با این همه بعید است امروز کسی با هر گرایش و نگاه سیاسی و یا فرهنگی پیدا شود که وضعیت کانون را مطلوب و ایدهآل ارزیابی نماید. به گمانم پذیرش و اتفاق نظر درباره دو گزاره کلیِ کم و بیش روشن و بدیهی، پیششرط بحث درباره کانون است: یکی محبوبیت و ارزش فرهنگی و معنوی این نهاد و دیگری نامطلوب بودن وضعیت فعلی.
پذیرش این دو اصل اولین گام برای پیریزی برنامه اصلاحی کانون خواهد بود.