به گزارش «تابناک» به نقل از ایسنا، تولد فرزند میتواند برای خانواده لذت و شادی وصفناپذیری به ارمغان بیاورد اما به نظر میرسد در کنار همه این شیرینیها، تربیت و پرورش فرزند برای والدین از جمله سختترین کارهاست. با رشد کودک دغدغههایش نیز بیشتر میشود. چرا که تربیت او تنها محدود به مشکلات مالی و تامین خوراک و پوشاک نیست بلکه والدین باید در کنار این موارد، مهارتهایی را آموخته و برای فرزندشان به کار گیرند، تا او را برای زندگی اجتماعی و آینده آماده کنند.
بنابراین آموختن شیوههای فرزندپروری میتواند کمک بزرگی برای والدین در برخورد با کودک باشد. نگاه هر خانواده در برقراری ارتباط و نگهداری از فرزند با خانواده دیگر فرق میکند. شیوه برخورد با کودکان و ارتباط گرفتن با آنها تاثیر زیادی در زندگیشان دارد. این که بهترین شیوه تربیت فرزند چیست؟ آیا باید در تربیت فرزندمان سختگیر باشیم یا با این دیدگاه که بچه باید بچگی کرده و شیطنت داشته باشد با او با تساهل برخورد کنیم و در مقابل هر رفتار و خواسته فرزندمان سر تسلیم فرود بیاوریم؟ به این بهانه با «مهسا ساداتی» روانشناس کودک و نوجوان به گفتگو نشستیم که در ادامه میخوانید:
تعیین قانون و اجرای آن برای کودکان باید چگونه باشد؟
هر خانهای نیاز به قانون دارد. وقتی برای بچهها قانون میگذاریم، باید به چند نکته توجه کنیم. یکی از موارد تعیین قانونهاست، یعنی ما باید یک سری قوانین برای بچهها انتخاب کنیم. مورد دوم و مهمتر از همه، اعمال قانونهاست، یعنی این که بتوانیم این قانونها را اعمال کرده و بچهها آنها را بپذیرند و انجام بدهند. وقتی صحبت از قانون میشود ما اشاره داریم به والدینی که کنترلگر و قانونمند بوده و قانونها یا کنترلگریهای زیادی برای بچهها دارند. از طرفی خانه بدون قانون نمیشود هر خانهای یک سری قوانین برای خودش دارد. این قوانین باید همیشه باشند در غیر این صورت زندگی خانوادگی پیش نمیرود.
همان گونه که یک کشور و جامعه نیاز به قانون دارد، خانواده نیز به عنوان کوچکترین جامعهای که ما در آن زندگی میکنیم، باید چارچوبهای خودش را داشته باشد. مثلا برای بچههای کوچک قانون ساعت خواب یا مسواک زدن در شب را داریم. با رشد کودک، تعداد این قانونها زیادتر میَشود. در این بین چند دسته والدین داریم. یک دسته والدینی که قانونهای معمول دارند. در حد متعادل به بچهها کمک میکنند که این قانونها را انجام دهند. به عنوان مثال والدینی که میخواهند که فرزندشان، از چهار سالگی، قانون مسواک زدن را داشته باشد، برای کمک به اجرای این قانون، برای کودک یه مسواک زیبا میخرند، با او همراهی کرده، و برای مثال میگویند: «بیا مسابقه بگذاریم» یا «جایزه دارد» و با این کار انجام قانون را برای بچه تسهیل میکنند.
یک دسته دیگر از والدین را داریم که اصلا هیچ قانونی برای فرزندانشان ندارند. بچههای این نوع والدین هیچ نوع قانونی را درک نکرده و نمیپذیرند. برای مثال وقتی از آنها میپرسیم که قانون ساعت خواب، مسواک زدن و مواردی از این دست را دارند، میگویند نه. هیچ قانونی در خانهشان وجود ندارد.
در مقابل دو گروه از والدینی که در بالا اشاره شد، یک دسته از والدین وجود دارند که قوانین بسیار زیاد و دست و پا گیری را در خانواده دارند. به این گروه از والدین کنترلگر میگوییم. یعنی تمام رفتارهای بچه زیر ذرهبین والدین است. این والدین به حدی سختگیر هستند که حتی در برخی موارد که کودک نیاز به بازخورد ندارد هم شروع به امرو نهی میکنند. «این که تو این کار را باید انجام بدهی یا نه». این نوع والدین، کنترلگر هستند، که خوب نیست.
وقتی والدین، کنترلگری، قوانین سفت و سخت بیش از حد در خانه دارند این رفتار مستقیما بر اعتماد به نفس فرزندشان تاثیر میگذارد. یعنی فرزند همیشه در روابط و زندگی روزمرهاش نیاز به تایید آن والد داشته و «تاییدطلب» میشود. اعتماد به نفساش از بین میرود و در کل ویژگیهای شخصیتی مستقل کودک سرکوب میشود. علاوه بر این، والدینی که کنترلگری بیش از حد دارند، فرزندانشان در دوره نوجوانی خشم و پرخاشگری بیشتری از خود بروز میدهند. آنها جایی طغیان کرده و مقابل والدینشان میایستند. یعنی زمانی که قدرت به دست بچهها میافتد در مقابل والدین میایستند و با شدت و فشار این کار را انجام میدهند. ازاینرو بهتر است کنترلگری بیش از حد نداشته باشیم. والدین قوانین و سختگیریهایی که در طول روز با بچه دارند را در یک برگه بنویسند. چالشها و قانونهایی که امروز با فرزندم داشتم شامل چه مواردی بودند؟ برای انجام کدام یک از آنها با هم دعوا و بحث داشتیم و فرزندم پرخاشگری کرد؟ والدین باید قوانین غیرضروری را حذف کنند تا روابط والد و فرزند خراب نشود.