فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتگارش
جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف میشکند بازارش
بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
ای که در کوچه معشوقه ما میگذری
بر حذر باش که سر میشکند دیوارش
آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل
جانب عشق عزیز است فرومگذارش
صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه
به دو جام دگر آشفته شود دستارش
دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود
نازپرورد وصال است مجو آزارش
شرح لغت: معنی لغتی برای این غزل وجود ندارد.
۱- به گرفتاری خاصی دچار شدهاید که قدرت بیان آن را نیز ندارید. پس سعی کنید به یکی از مشاهد متبرک بروید و دعا کنید. آنگاه این راز را با یکی از آشنایان مهربان در میان بگذارید که گشایش بسیار است.
۲- سعی کنید در خود، خانه تکانی کنید و افکار بد و پریشان را از خود دور سازید. دوستان ناباب و سیگاری را کنار بگذارید و راستی و درستی را بر هر چیز مقدم بدارید. با تلاش، سرعت عمل و دقت گام بردارید که رقبای زیادی دارید. پس با تدبیر عمل کنید و او نیز چنین کند.
تمام فکر تو به اوست و او در این اندیشه که عشوهها در کار تو کند. تو دلگیری از دنیایی که در دست انسانهای بی وجود است، اما نگران نباش، زیرا که مقام و منصب دنیوی پایدار نیست و بالاخره حق به حق دار خواهد رسید. نگران سفر کردهی خود نباش که دست خدا با او یار است. عشق موهبتی است الهی، این نعمت را آسان از دست نده.