تمدن ایران بهعنوان یکی از کهنترین تمدنهای جهان، بهدلیل عناصر هویتی، زبانی و معرفتی، همواره یکی از گهوارههای دلانگیز فرهنگ و هنر بوده و گوهرهای ارزشمند و بیبدیلی را در دامن خود پرورده و به جهانیان تقدیم کرده است. این سرزمین پررمزوراز با دارا بودن نمادهای فراوانی از هویت دیرینه خود، مجموعهای رنگارنگ و پربار از ذخایر تمدنی را تشکیل داده که پیشینه و پشتوانه غنی فرهنگی کشورمان را برای جهانیان به نمایش گذاشته و تصویری فرهنگی از ایران را در اذهان مردم جهان ماندگار کرده است.
یکی از مهمترین ویژگیهای فرهنگ ایرانی، انعطافپذیری و انطباقپذیری مثالزدنی آن است؛ فرهنگی که پس از دوران ساسانیان، زیست مسالمتآمیزی را با فرهنگ اسلامی آغاز کرد و از طریق همافزایی فرهنگی، موجبات پایداری، بالندگی و پیشرفت تمدن بزرگ ایرانی را فراهم آورد. از این منظر، یکی از رموز ماندگاری فرهنگ ایرانی را میتوان همگرایی و همسازی میان فرهنگ ایرانی و اسلامی دانست. سیری در تحولات تاریخی نشان میدهد که فرهنگ ایرانی همواره قدرت سازگاری بالایی با تحولات داشته و در طول تاریخ هیچگاه حذف یا در فرهنگی دیگر هضم نشده است، بلکه به سبب غنا و اصالت بینظیری که داشته در مواجهه با فرهنگهای دیگر آنان را به خود جذب و در خود هضم کرده است.
از این رو فرهنگ ایران بهویژه در دوران بعد از اسلام همواره یکی از مهمترین جلوههای سازگاری و همپذیری را از خود نشان داده و با ظرافت تمام، پرواز با دو بال ملی و مذهبی را آموخته و جلوهای بینظیر از پیوند ایرانیت و اسلامیت و تصویری دلپذیر از وحدت، وفاق و یگانگی را به نمایش گذاشته است. ظهور عارفان و ادیبان بزرگی نظیر فردوسی، سعدی، مولانا و حافظ و اندیشمندان بینظیری مانند فارابی، ابوریحان، ابنسینا، خواجه نصیرالدین طوسی، ملاصدرا و... همه و همه محصول این همآمیزی معجزهآسا و هنرمندانه است. این موضوع حتی در معماری ایرانی، بهویژه دوران صفوی، رخ مینماید و در این دوران، اوج شکوه معماری ایرانی را در جریان ساخت مساجد و بناهای اسلامی شاهد هستیم. در این دوران حتی شاهد نوعی اتحاد میان حاکمیت و روحانیت هستیم که از بارزترین جلوههای آن شخصیتهایی نظیر علامه مجلسی و شیخ بهایی هستند.
از این منظر، ایرانیان همواره به همان میزان که برای آثار و میراث فرهنگی اصفهان، شیراز، یزد، همدان، کرمان، تبریز، اردبیل، جیرفت و... اهمیت قائلاند، برای شهرهای زیارتی و زیارتگاههای مذهبی نظیر مشهد، قم و... نیز احترام قائلاند و همان شور و شوقی را که در جریان آیینهای مذهبی رمضان، تاسوعا، عاشورا و اربعین از خود نشان میدهد، در مواجهه با میراث فرهنگی ملموس و ناملموس ملی نظیر تختجمشید، نقشجهان، بیستون، هگمتانه، نوروز و یلدا نیز از خود به نمایش میگذارند.
آداب و رسوم، آیینها و سنتها سرمایههای بیبدیلی هستند از دیرباز مایه همدلی، اتحاد و انسجام میان مردم ایران بوده و مانند نخ تسبیحی نامرئی، طیف وسیعی از ایرانیان را فارغ از زبان، قومیت و مذهب بر سر سفره مهر، تفاهم و دوستی نشاندهاند. آیین ملی یلدا که با تلاش همکاران دلسوزم در وزارت میراث فرهنگی دو سال است در فهرست جهانی یونسکو نیز حضور یافته، بهعنوان یکی از فراگیرترین آیینهای ایران و یکی از دلپذیرترین جلوههای مهر و همدلی میتواند نقشی بیبدیل در این راستا داشته باشد، همانطور که نوروز در جایگاه جهانی خود فرصتی است برای بسط صلح منطقهای و توسعه مناسبات همسایگی میان سیزده کشور جهان و قادر است متنوعترین هویتها، اقوام، زبانها و تکثرهای فرهنگی را بر سفرهای مشترک همنشین کند.
یلدا بهعنوان یکی از آیینهای ملی دیرپای ایران، دربرگیرنده مفاهیم فلسفی، ادبی و انسانی بلندی است. خانواده ایرانی قرنهای متمادی است در شب یلدا از طریق دورهمیها و همنشینیها تمرین گفتوگو، وفاق و همبستگی میکند، با بازخوانی شاهنامه و تفأل به لسانالغیب از میراث ادبی حماسی و عرفانی سرزمینش استمداد جسته و به آن ادای احترام میکند و با شبزندهداری در این بلندترین شب سال، حتی در دشوارترین شرایط، امیدوارانه با خود زمزمه میکند که: «پایان شب سیه سپید است».
از سویی، در آیین چهارشنبهسوری که مژده حلول بهار را در خود مستتر دارد، از آتش استمداد میجوید که در فرهنگ کهن ایران نماد نور، روشنایی و محملی برای ستایش خداوند بوده است و از این رهگذر، به نوروز میرسد؛ نوروزی که یکی از جلوهگاههای شورانگیز همنوایی و همآهنگی طبیعت با آداب و آیینهای ایرانی است؛ چیزی که در ملتها و فرهنگهای دیگر کمتر دیده میشود. بدین معنا که در این فرهنگ، آغاز سال جدید که امری قراردادی است با آغاز فصل بهار که رخدادی تکوینی و طبیعی است، کاملاً منطبق و سازگار میباشد.
ذکر این نکته حائز اهمیت است که در شرایط کنونی که یکی از مهمترین دریچههایی که میتوان از طریق آن با جامعه جهانی دیالوگ برقرار کرد و تصویری صحیح و روشن از «ایران فرهنگی» را با مردم جهان به اشتراک گذاشت، شناساندن این سرمایههای فرهنگی به جهانیان است و این نیز میسر نیست مگر از طریق دیپلماسی فرهنگی و یکی از راهکارهای تحقق این آرمان، رونقبخشی به گردشگری است؛ گردشگرانی که میتوانند در بازگشت به کشورشان هریک سفیر پیام دوستی و صلح مردم ایران به جهان باشند.
خوشبختانه در دورانی به سر میبریم که ایرانیان همنوا با ریاست محترم جمهوری سر آن دارند که دست در دست یکدیگر حول محور وفاق گرد هم آیند، لذا ضرورت درک و پاسداشت این مشترکات فرهنگی بیش از پیش خودنمایی میکند و از این منظر، ضروری است که این پتانسیلهای فرهنگی ناب را که از پیشینیان به ارث رسیده است، پاس بداریم و در جهت تقویت، گسترش و استفاده از ظرفیتهای منحصربهفردی که در آن نهفته است کوششی بیش از پیش داشته باشیم.