به گزارش "ورزش سه"، شب گذشته تیم فوتبال لیورپول توانست با شایستگی، در خانه از سد حریف قدرتمند خود بگذرد و جایگاهش را در صدر جدول لیگ قهرمانان اروپا ثبیت کند.
پس از آن که یورگن کلوپ بعد از هفت سال درخشش از جایگاه خود کناره گیری کرد، شاید حتی خوشبین ترین هوادار لیورپول نیز نمی توانست جایگزین وی را تا این حد تاثیرگذار متصور شود.
آرنه اشلوت هلندی، توانست با یک نمایش خیره کننده از ابتدای فصل، لیوپول را در قامت یک مدعی مطرح کند. اگر چه بسیاری از کارشناسان معتقدند که این تیم فراتر از حد انتظار ظاهر شده و در کسب امتیازات، چه در لیگ برتر و چه لیگ قهرمانان خوش شانس نیز بوده است؛ اما دست کم نمایش شب گذشته آن ها در برابر پر افتخارترین تیم تاریخ این تورنمنت، حاکی از کیفیت بالای آن هاست.
نمایش بی نظیر قرمزهای آنفیلد، در برابر مدافع عنوان قهرمانی آنها را بیش از بیش تشنه قهرمانی نشان داد؛ چرا که به واسطه رقابت این دو تیم در سال های گذشته، از بازی لیورپول-رئال همواره به عنوان یک فینال یاد می شود.
شاید یکی از مهم ترین دلایل موفقیت لیورپول در این فصل، مشابهت تاکتیکی بالای اشلوت با کلوپ باشد. با هم نگاهی به برخی از نکات تاکتیکی لیورپول خواهیم انداخت.
لیورپول مطابق انتظار بازی را با آرایش 3-3-4 آغاز کرد، هافبک های میانی تیم متشکل از یک هافبک پست 6 نگهدارنده یعنی گراونبرخ و دو هافبک پست 8 است که بازیساز فاز دوم بیلدآپ هستند، الکسیس مک آلیستر و کرتیس جونز که اغلب به عنوان هافبک های باکس-تو-باکس تیم فعالیت می کنند.
آرایش پایه و غالب تیم، همواره برای بازیسازی مطابق تصویر زیر است.
این آرایش در هر لحظه امکان بازی طولی و مستقیم با پاس های سریع را می دهد، حتی اگر شرایط در نیمفضای مورد نظر گره بخورد، امکان تغییر بازی هم با گزینه های پاس کوتاه و هم پاس بلند وجود دارد.
در فاز یک بازیسازی معمولا وینگرها روی خط باز می شوند و فلنک متعلق به آن هاست. خصوصا فلنک چپ، چون رابرتسون در این دیدار در فاز یک، اغلب کمی به سمت داخل جمع می شود تا خط سه نفره برای پرسشکنی تشکیل بدهند و بدیهی است که دیاز باید در انتهایی ترین قسمت عرضی زمین قرار بگیرد.
در مواقعی که پرس رئال سنگینتر می شود، یکی از هافبک های میانی یعنی مک آلیستر یا کرتیس جونز به تنها پیووت تیم نزدیک می شوند. به جهت ترکیب پذیری خوب تیم از سمت چپ در فاز یک بازیسازی، اغلب این وظیفه بر دوش مک آلیستر است. ساختار دابل پیووت (محور دوگانه با دو هافبک میانی که اغلب دفاعی و بازیساز هستند) به ندرت شکل می گیرد و بیانگر جسارت اشلوت در برابر پرس شدید سفید پوشان است، چرا که می خواهد برتری عددی را در خطوط جلوتر برای دریافت پاس های مهمتر حفظ کند.
البته زمانی که بازی رو به عقب صورت می گیرد و دروازه بان تیم به عنوان یک پرسشکن به کمک خط دفاعی می آید، مک آلیستر مجددا یک خط بالاتر می رود.
عمده دلیل حضور بردلی در سمت راست به هنگام بازیسازی لیورپول، برای مهار بلینگام و امباپه به جهت از دست رفتن احتمالی توپ است و کاملا منطقی به نظر می رسد.
بازی الکسیس مک آلیستر به هنگام بازیسازی از عقب زمین و نه انتقال، بیشترین پیچیدگی و چرخش را نسبت به دو هافبک میانی دیگر دارد. در اغلب مواقع، زمانی که تیم می خواهد از سمت چپ بازیسازی را انجام دهد، مک آلیستر در نیم فضای چپ دیده می شود؛ اما زمانی که دیاز به عنوان وینگر کاذب به داخل می زند، مک آلیستر روی خط باز می شود.
اهمیت ایجاد اضافه بار از یک سمت، که در تصویر زیر دیده می شود، به جهت این است که تیم با کمترین تعداد پاس عرضی بتواند راهی در کانال مورد نظر با پاس های طولی ایجاد کرده و به دروازه حریف برسد.
در چنین وضعیتی معمولا هافبک های میانی نزدیک به هم و در فضای بین خطوط دیده می شوند، مهاجم اصلی تیم (داروین نونیز) به هنگام بازی کوتاه در نقش شماره 9 کاذب به هافبکها نزدیک می شود.
استراتژی اصلی لیورپول در این دیدار برای شکستن خط دفاع رئال مادرید استفاده از چیپ پاسهای کوتاه به فضای پشت مدافعین و ارسال دقیق و با برنامه از جناحین بوده است.
به همین جهت برای ایجاد اضافه بار در کانال میانی، دیاز به داخل می زند تا با قرار گرفتن در کنار داروین نونیز به دو مهاجم تبدیل شوند. در این گونه اوقات فلنکها به محمد صلاح و رابرتسون سپرده می شود و دو یا دست کم یکی از هافبک های باکس-تو-باکس در فضای پشت سر این دو مهاجم قرار می گیرند.
اگر چه قرمزها نتوانستند از این طریق به گل برسند، اما بارها موجب تهدید دروازه رئال شدند. البته که درخشش کورتوا نیز در این مهم بی تاثیر نبود.
برای مثال در صحنه به ثمر رسیدن گل اول تیم، یک-دوهای کوتاه و در نهایت ضربهای که مک آلیستر به توپ زد تا حد بسیار زیادی به الگوی فوق در فاز سوم بازیسازی اشاره دارد.
گل دوم قرمزها نیز در شرایطی کاملا تمرین شده روی توپ های بلند به ثمر رسید. از آن جایی که بخش زیادی از بازیکنان رئال روی نقطه کرنر، به شکل منطقهای سعی در حراست از دروازه خودی دارند، بازی کوتاهی که روی ضربه کرنر شکل می گیرد آن ها را از فرم خود خارج میکند و خاکپو میتواند با کمترین مزاحمتی بالاتر از مودریچ کوتاه قامت، توپ را به تور دروازه بچسباند.
کیفیت قرمزهای آنفیلد به همین نسبت در فاز دفاعی نیز نسبت به رئال مادرید نیز بالاتر بود. تصویر زیر ساختار پرسینگ لیورپول را نشان می دهد. این نوع پرس در خط اول و دوم فشار مبتنی بر پرس توپ (Ball-oriented press) خوانده شده و در خط پوشش مبنی بر پرس فضا (Space-oriented press) است. معمولا کمتر تیمی شرایط و شهامت پرس با تعداد نفرات بالا و با این شکل را دارد.
پرس پر ریسک لیورپول به واسطه حضور و پوشش دقیق در فضاهای خطرناک باعث شد رئال در برخی از دقایق به بازی مستقیم رو آورد، اما نتوانست در بازیابی توپ هم موفق باشد چرا که ساختار دفاعی لیورپول پیشبینی دقیقی از احتمال ارسال توپ بلند برای امباپه داشت.
نمایش بی نقص شاگردان آرنه اشلوت سبب شد تا یک پیروزی ارزشمند، سوای امتیاز و جایگاه جدولی، بلکه از جهت طلسم شکنی در تقابلات لیورپول در برابر رئال مادرید پدید آید.
این تیم از هر منظر شباهت تاکتیکی زیادی به لیورپولِ کلوپ دارد و خود اشلوت هم به این اذعان کرده است. در حال حاضر این تیم جدی ترین رقیب تیم ها در لیگ برتر، و یکی از مهم ترین و جدی ترین تیمهای مدعی قهرمانی در لیگ قهرمانان اروپا به شمار میرود. باید منتظر ماند و دید که آیا اشلوت می تواند در اولین فصل حضورش در آنفیلد شگفتی ساز شود و یا تیمی قلدرتر ترمز آن ها را خواهد کشید؟
امیرحسین شادمان