برادر! من از جنگيدن، از بی عدالتی، از دروغ و از آوارگی خسته شده ام. هوا سرد است و بچه های ما از عريانی و سرما يخ زده اند. دوستانم در خاك خفته و اسير گشته اند. ما فقط خواسته بوديم آزادانه در سرزمين آبا و اجداديمان بمانیم. ما چيز زيادی نمی خواهيم، ما خواهان به رسميت شناخته شدن حق طبيعی مان به عنوان انسان هستيم.
نوشتاری از یک سرخپوست که به بهانه حمایت غرب از جنایات اسرائیل بازنشر می شود.
روزگاري ما در سرزمين مان خوشبخت بوديم، هميشه فراواني بود. نه هيچ وقت بچه های ما از گرسنگی گريه می كردند و نه مردم من محتاج. خاك حاصلخيز بود و رودخانه ها پر آب و شكارگاه ها سرشار از نعمت.
اما وقتی واسی چوها (سفیدپوستها) مسلح به کاردهای بلند و تفنگ آمدند، همانطور که نیاکان فرزانه ما پیشگویی کرده بودند که: « غول بزرگی با چشمان سفید از سمت شرق خواهد آمد و همانطور که پیش خواهد آمد، زمین را خواهد بلعید»، مردان سفید آمدند و هر کجا که دست زدند آنرا زخم کردند، سینه زمین را برای یافتن فلز ديوانه كننده (طلا) شكافته و شخم زدند و گاوميش ها را براي تفريح و پوست شان قتل عام كردند.
آری "غرب وحشی" براي ما از روزی شروع شد كه اين سوداگران و مريضان عشق تملک راهي براي ريل قطار در دل زمين كندند و تمامي جانوران وحشی شده و با نزديك شدنشان رميدند.
گوش كنيد؛ ما تمدن شما را نمی خواهيم، ما همانطور زندگی می كنيم كه نياكانمان زيستند. ما در قبال مادرمقدس (زمين)، طبيعت، حيوانات و اشياء با موازنه، ادب و احترام برخورد می كنيم و با همه وجودهای دور وبر خويش خويشاوندی خود را حفظ می كنيم. در نظر شما ما مردم فقير و بي قانونی هستيم، اما شما كدام پيمانی را كه با ما بسته ايد، نگه داشتيد؟ جنگجوهای ما كجاهستند و چه كسي آنها را كشت؟ زمين های ما كجاست؟ و چه كسی صاحب آنهاست؟ كدام مرد سفيد تابحال ما را مست ديده؟ اين منِ فقير تا بحال آيا پشيزی از مرد سفيد دزديده ام و يا به زن سفيد هتک حرمت كرده ام؟ كی تابحال ديده كه من زن و بچه هايم را كتک بزنم و يا ناسزا بگويم؟
برادر متمدن! كتاب من روح بزرگ است، همان كل آفرينش [طبيعت، كوه، جنگل، رودخانه و تمامي موجودات] است نه صفحات چاپ دست يك انسان. من نميخواهم با سرم فكر كنم، زيرا من با دلم فكر ميكنم. من بر خلاف تو كه گفتار بليغ را دال برتری بر آفريدگان بي زبان ميداني، عميقأ به "سكوت "باور دارم، به سكوتی كه نشان تعادل كامل و سر اعظم است. سكوتي كه سنگ بنای منش است و مهارنفس... آری من گفتار بليغ نمی خواهم كه قريحه ای خطرناك است.
برادر! من از جنگيدن، از بی عدالتی، از دروغ و از آوارگی خسته شده ام. هوا سرد است و بچه های ما از عريانی و سرما يخ زده اند. دوستانم در خاك خفته و اسير گشته اند. ما فقط خواسته بوديم آزادانه در سرزمين آبا و اجداديمان بمانیم. ما چيز زيادی نمی خواهيم، ما خواهان به رسميت شناخته شدن حق طبيعی مان به عنوان انسان هستيم.
*از کتاب "جبين بر خاك نِه: خودنگاره ی زندگی سرخپوستان" / نوشته تی سی مک لوهان / ترجمه ع. پاشایی
منبع خبر "
عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد.
(ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.