اوضاع طی چند دهۀ گذشته هیچگاه این چنین آبستن حوادث نبوده که دنبال کنندگان تحولات سیاسی-امنیتی، میدان جنگی جهانی را در ذهن خود تصویر و صاحبنظران و دلواپسان بوی تند باروت را بشنوند. با پیدایش طوفان الاقصی در 7 اکتبر، شیپور مرحلۀ جدیدی از تغییر و تحولات در منطقه نواخته که نوع و کیفیت روابط در خاورمیانه، و به تبع آن در عرصۀ بین الملل دستخوش تغییرات اساسی شد؛ افزون بر آن، به واسطۀ استراتژی بحران آفرین و تنشزای غیر ضرور ائتلاف راست افراطی صهیونیستها و پشتوانۀ نابخردانۀ آمریکا و انگلیس، منطقه در وضعیت جنگی، در آستانۀ جنگ فراگیر غیر قابل کنترل قرار دارد که تهدیدی گسترده علیه امنیت و ثبات تمام بازیگران اعم از منطقهای و فرامنطقهای است.
در روزگاری که شکل تقابلها عریانتر و بیشتر بازیگران منطقه به ظاهر بیطرف بر حسب امنیت و منافع ملی برای حفظ بقا سعی در دوری از آتش به نظاره نشستهاند؛ همگان در تلاش جهت افزایش قدرت بازدارندگی و تثبیت آن هستند تا طرف مقابل را پیش از ورود به میدان مقلوب کرده و وادار به بازنگری در سیاستهایشان کنند.
در یکسال گذشته روابط در محیط بین الملل دربند دگرگونیهای بنیادینی شده و سرعت تحولات به تأکید در منطقه به شدت افزایش یافته و میل به تغییر موازنه و نظم جهانی حاکم بر منطقه به فزونی نهاده و مقوله امنیت به اصلیترین چالش تبدیل شده است که بازیگران جهت تحقق و حفظ آن در چارچوب منافع استراتژیک، بواسطه طیف وسیعی از ابزارهای متنوع قدرت اقدام میکنند.
از این روی بازیگران بزرگ منطقهای و فرامنطقهای با همکاری متحدین در تدارک معماری نظم نوین با بیشترین مزایا و مصالح خویش بوده و به چیدن تکههای پازل معادلات سیاسی و امنیتی در راستای منافع راهبردی و حیاتی خود مشغول هستند.
هر چند باید با تحیر گفت، گاه جایگزینی جنگ با ابزارهای دیپلماسی از مقولات مهمی است که بازیگران به ناچار در حال تجربه آن هستند. دگرگونی در رویکرد صبر راهبردی، عدم رویارویی و استفاده از نیروهای نیابتی جهت جبران ضربات وارده با حضور رسمی و پررنگ جمهوری اسلامی ایران در میدان طی ماههای اخیر در نگاه سیاستمداران و صاحبنظران جهانی بغایت جلوه نموده و شایان توجه بوده است.
جمهوری اسلامی ایران هر چند با تأخیر، دریافته که صبر راهبردی آن در طی سالهای گذشته دشمنان را دچار سوء تفاهمات کلان کرده و آنها بردباری و سکوت تهران را حمل بر ناتوانی و عجز پنداشته و چه بسا محرک حرکات و حملات رو به جلوی دشمن و باعث جسارت بی محابا و نقض مکرر خطوط قرمز جمهوری اسلامی گردیده است.
جمهوری اسلامی ایران به عنوان رهبر محور مقاومت پس از حمله به ساختمان کنسولگریاش خطوط قرمزی را باز تعریف و معادلۀ جدیدی را وضع نمود که زین پس هر حملهای در هر مکان و زمانی به شهروندان، قلمرو و یا منافع خود را تحمل نکرده و با قبول هر هزینه و احتمالی پاسخ خواهد داد.
در حقیقت ایران با این اقدام پایان سیاست خویشتنداری را اعلام و اثبات نمود که خواست، اراده و توان حمله را داشته و آمادۀ ریسک است. امری که در عملیاتهای وعدۀ صادق1 و 2 تحقق یافت.
چنانچه به عقیده بسیاری عزم و اراده جهت پاسخدهی حتی مهمتر از پرتاب پهپادها و موشکها بوده و تغییر رویکرد تهران آنچنان ناگهانی و پررنگ بود که سایرین هیچ پیشبینی و گمانی نسبت به آن نداشته و در سازگاری و اتخاذ سیاستهای متناسب دچار چالش شدهاند.
صهیونیستها نیز به پشت گرمی آمریکا، با تشدید اقدامات تروریستی و جنایتکارانه و ادامه تعدی به حوزههای راهبردی اعلام داشتهاند که دکترین جدید تهران را به رسمیت نمیشناسند.
امروز که مرزهای راهبردی غرب کشور تا سواحل لبنان امتداد پیدا کرده، در میانۀ جنگ نابرابر علیه تمامیت ارضی و منافع ملی، چنانچه برای مهار نیروهای متخاصم و ایفای بازدارندگی در خارج از مرزهای جغرافیای سیاسی و ترسیم بخشی از آینده و هویت به سراغ دشمن نرویم دشمن خواهد آمد، کشور در بزنگاه سخت جنگ و سختتر سکوت قرار داشته که هر گونه خطای محاسباتی و سخن از تلۀ جنگ قابل اغماض نبوده و تاریخ آنچه که میبایست به ما آموخته است.
اینک جمهوری اسلامی ایران ملزم به ارزیابی و شاید بازبینی در راهبردهای خرد و کلان خود با عنایت به وضعیت موجود بوده که تغییر و روزآمد کردن دکترین امنیتی و نظامی تمام محور مقاومت ضرورتی حیاتی است تا علاوه بر صیانت از خود و پشتیبانی از سایر اجزای مقاومت فصل رویش بازیگران متحد را مهیا نماید.
تحول در راهبردهای کشور علاوه بر خود بر حس حمایتی در ارتقا و تقویت سایر بازیگران متحد و نیروهای نیابتی تاثیر گذار خواهد بود.