برترینها: امروز کاممان با درگذشت سعید راد تلخ شد. مردی که اگر در عقابها و دوئل هم بازی نمیکرد با صادق کرده و علی خوشدست در تاریخ سینمای ایران مانا میشد.
درباره سعید راد این میتوان گفت که شاید اگر برنمیگشت هم اتفاق خاصی نمیافتاد. بالاخره زیست حرفهای داشت و به اندازه کافی سرحال و قبراق بود اما بازگشتش با چند اثر خیلی معمولی مثل حضور در سریال منوچهر هادی همراه شد. اما آقا سعید از پس بدقولی و بدعهدی مسولین تمام چهار دهه اخیر که باعث دقمرگی بسیاری از هنرمندان شده برنیامد. حالا دیگر آن چهره خوشاندام و خوشتیپ سینما را نداریم. انگار فرهنگ و هنر ایران در حوالی انتها به سر می برد. مشهورترین هوادار پرسپولیس قبل از فوت کردن 80 شمع زندگیاش خاموش شد.
آن وقت ها به مکان کنونی پل صدر میگفتند بولینگ عبده؛ یکی از شاخصههای مدرن گردشگری تهران دهه 50. لاین بولینگها به 20 عدد رسیده بود و بازیگران و ورزشکاران زیادی، زمان تفریح و ورزش خودشان را در آنجا میگذراندند.
سعید راد که از قهرمانان بولینگ ایران بود مدت زیادی را در بولینگ عبده گذرانده بود. روزی علی زریندست به بولینگ رفت و به سعید راد پیشنهاد بازیگری داد. سپس با امیر نادری به خانه سعید راد میروند و برای اولین کار سینمایی تصمیم به شروع همکاری میکنند و این آغاز داستان زیبای یک پرسپولیسی آتشین در سینمای ایران بود. او به قدری پرسیپولیسی بود که که نوهاش آدام همتی نیز در ای تیم بازی کرد و به نوعی ماجرای پدربزرگ و تیم محبوبش را جدیتر از همیشه کرد.
رسول اسدزاده درباره سعید راد مینویسد: سال هفتاد و یک است. ما ساکن خانههای سازمانی ارتش در عجبشیر هستیم. دنیای ما کوچک و محدود به فضای محصور با سیم خاردار و دژبان و برجکهای نگهبانی است. مدرسه که نباشد کار خاصی برای انجام دادن نداریم به جز دویدن و فوتبال در زمینهای خاکیِ دایرهها که به مثابه کوچههای شهرک بودند. دروازه هایمان با پوکههای گلوله تانک است. گاهی روی زمین پوکه ژ ۳ پیدا میکنیم. استخر و باشگاه هم هست. اما هیچ چیز جای سینما را نمیگیرد.
جمعهها سالن سینمای پادگان به خانواده پرسنل اختصاص دارد. سینما یک سوله با سقف فلزی است. یک آپارات قدیمی دارد با ریل فیلمهایی به بزرگیِ چرخ تریلی. پدرِ ایلیا آپارتچی است. ورودی سینما گیشه بلیط فروشی است و سقف بلندی دارد که پوستر فیلمها را تا سقف به دیوارهای سبز کاهویی چسبانده اند. دلار، یوزپلنگ، کانی مانگا، عقابها، مرگِ پلنگ، حمله به اچ ۳، سمندر. تا قبل از ورود به سالن تاریک دقایق طولانی به پوسترها نگاه میکنم. به چهرهها، به اسمها... فرامرز قریبیان، سعید راد، جمشید آریا، افسانه بایگان. عقابها سالها پیش ساخته شده ولی هنوز پس از بارها تکرار هنوز مشتری دارد. فیلم را در همان سینمای عهد بوق در پادگان عجبشیر دیدم.
مزه ساندیس پرتقالی بزرگ و کیک کام و بوی دود سیگارِ Bond پدرم و عمو اکبر و عمو یعقوب بابای محمد و مهدی میآید روی زبانم. صدای بمِ جذابِ سینما و دنیای هیجان انگیزی که با خاموش شدن چراغها شروع میشد. من سعید راد را با عقابها میشناسم و به یاد دارم. مرد جذاب چشم رنگی که در برابر عراقیها رویین تن بود. بلند بالا و شجاع و جذاب. خبر درگذشتش که آمد دریچه جادویی خاطرات باز شد و مرا برد به کودکی، به سالهایی که او و جمشید آریا قهرمانهای دنیای ما بودند.
راد با اینکه ورزشکار بود اما در همان گام اول نشان داد الفبای بازیگری را میداند و به همین خاطر به زودی امتیاز «بدن خوب» یکی از ویژگیها شد و نه همه آن. در کارنامه سعید راد نقشهای متنوع کم دیده نمیشود اما این چند مورد شاخصتر از بقیه است. درباره هر کدام و راز ماندگاریشان نوشتهایم.
سال تولید: ۱۳۵۰
چه کسی ساخت: ناصر تقوایی
شناسنامه کاراکتر: داستان «خداحافظ رفیق» درباره سه دوست است که تصمیم میگیرند یک شب از یک جواهرفروشی سرقت کنند. سردسته این تصمیم ناصر (زکریا هاشمی) است اما زیر قولش میزند و خسرو و جلال را رها میکند. آنها برای گرفتن حقشان وارد دوئل میشوند و ... خسرو در این فیلم نماد جوانهای جاهطلبی است که میخواهند ره صد ساله را یک شبه بروند.
موقعیت بازیگر: «خداحافظ رفیق» سرآغاز بازیگری سعید راد در سینماست. خودش بارها تعریف کرده که چطور از ورزش به سمت سینما کشیده شده. بازی او در سینما مقارن شد با فیلمی که یکی از سردمداران موج نو است. همین باعث شد راد با فیلمهای خاصپسند هم شناخته شود.
راز ماندگاری: استایل سعید راد که در ورزش به ورزیدگی و زیبایی رسیده بود و یکی از مشخصههای اصلی بازیگر است، از جمله امتیازهای او در «خداحافظ رفیق» است. کارگردان بهقاعده از این مشخصه استفاده کرده. ضمن آنکه راد در این فیلم نشان داد در استفاده از میمیک متبحر است.
شناسنامه کاراکتر: صادق در فیلم «صادق کرده» نماید غیرت است. او بعد از اینکه زنش مورد تجاوز قرار میگیرد و به قتل میرسد به سیم آخر میزند و بدون توجه به قانون سراغ مظنونین (رانندههای کامیون) میرود.
موقعیت بازیگر: هفت فیلم بازی کرده بود که «خداحافظ رفیق» و «صبح روز چهارم» خاصپسندترین آنها بودند. سعید راد نشان داده بود در نمایش شمایل قهرمان صاحب تبحر است و به همین خاطر ناصر تقوایی او را برای نقش صادق برگزید.
راز ماندگاری: صادق کرده صاحب یک قهوهخانه در مسیر اندیمشک و اهواز است. یک شب در غیاب صادق راننده کامیونی به زن صادق تجاوز میکند و او را به قتل میرساند. صادق بدون توجه به قانون، خودش دست به کار میشود و ۹ راننده کامیون را به گمان اینکه یکی از آنها قاتل زنش است میکشد. راد در نمایش این نقش گرفتار اغراق نمیشود بلکه با تمام اجزای بدن و میمک صورت، غیرت خود را نشان میدهد و خشم فروخوردهاش را به باور مخاطب مینشاند.
شناسنامه کاراکتر: علی نماد جوانهایی است که نمیخواهند حرف زور بشنوند. او به خاطر همین خصلت از همه جا رانده میشود و در شهر تنها میماند. در همان صحنه ابتدایی دوربین روی سطح خیابان قرار دارد تا کارگردان حس خفقان را منتقل کند و بگوید شخصیت در چه تنگنایی قرار گرفته است.
موقعیت بازیگر: سعید راد ۱۲ فیلم تا پیش از «تنگنا» بازی کرده بود. او در این زمان بازیگری مطرح و توانمند لقب داشت.
راز ماندگاری: شخصیتی که امیر نادری خلق کرد، با قهرمانهای آن زمان تفاوت اساسی داشت. علی خوش دست گرفتار نامرادیها میشود و آنچه در نهایت تطهیرش میکند پایبندی به یک عشق است. سعید راد در این فیلم کارش از آن جهت سخت بوده که ابتدا روایتگر شخصیت سرخوش است و در ادامه باید حال یک آدم سرخورده و تنها را نمایش دهد. علی خوش دست شمایل سینمایی سعید راد در دهه پنجاه است و بعد از بازی در این فیلم، به همراه بهروز وثوقی به بازیگران اصلی موج نوی دهه ۵۰ تبدیل شد.
شناسنامه کاراکتر: کولی یک قهرمان تأویلپذیر است که مشخصترین برداشت از آن، ظلمستیزی و آزادگی است. مسعود کیمیایی شمایل کولی را در چهره و قامت سعید راد دید که پیش از آن نقش قهرمان کم بازی نکرده بود. کیمیایی «سفر سنگ» را درست در اوج اعتراضهای همهجانبه به حاکمیت وقت ساخت. داستانش را به روستایی برد که اربابی ظالم دارد، مردم را چپاول میکند و اجازه نمیدهد سنگ تراشیده برای آسیاب را به ده بیاورند. کولی اما نترس است و دلش لک میزند برای مبارزه. وقتی پا به روستا میگذارد، فریاد برمیآورد، نهیب میزند و مردم را از رخوت بیرون میآورد.
موقعیت بازیگر: سعید راد زمانی در «سفر سنگ» بازی کرد که تبدیل به چهرهای شناخته شده بود و ۲۶ فیلم در کارنامه داشت.
راز ماندگاری : آرمانخواهی و زیر بار نرفتن کولی از او قهرمانی خواستنی ساخت که در بحبوحه اعتراضهای مردمی در اواخر دهه ۵۰ همراه خیلیها شده بود. بازی سعید راد به گونهای بود که یک قهرمان با اراده و قدرتمند را عینیت بخشید.
شناسنامه کاراکتر: زندهیاد خاچیکیان «عقابها» را بر اساس یک داستان واقعی ساخت. فیلم درباره اتفاقی است که برای خلبان، یدالله شریفی راد رخ داد: در جنگ ایران و عراق یک هواپیمای ارتش ایران، پس از انجام مأموریتی در خاک عراق، مورد حمله عراقیها قرار میگیرد و در کردستان عراق سقوط میکند. خلبان با چتر نجات فرود میآید. گروهی از نظامیان در پی دستگیری او هستند. خلبان به کمک یک تکاور ایرانی که برای انجام مأموریتی با لباس مبدل وارد کردستان عراق شده، نجات مییابد.
موقعیت بازیگر: با «برزخیها» و «دادشاه» به نظر میرسید در سینمای پس از انقلاب موقعیتی تثبیت شده دارد. این ثبات پیش مخاطب عام وجود داشت اما پیش همه مسئولان نه! راد بعد از این فیلم تا سالها جلوی دوربین قرار نگرفت.
راز ماندگاری: استایل سعید راد انطباق کامل با فیلمهای قهرمانمحور دارد. او در «عقابها» هم از این ویژگی بهره برد؛ وانگهی این بار صحبت از دفاع است و اتفاق همگانی بر سوژه فیلم وجود دارد. بازی راد به همراه فروش بالای فیلم، «عقابها» را در کارنامهاش یگانه کرده است.